مداد

در اینجا انصاف هست...

مداد

در اینجا انصاف هست...

۲۵
دی

بنام خد

: ای فدای روی همچون ماه تو

گشته ام من واله و شیدای ت

 

تکیه گاه من تویی هان ای پ

ای پدر کی می شوم همتای تو

 

گر تو می بینی که شعری گفته 

دوست دارم پا گذارم جای ت

 

گرچه می نتوان که جا پایت گذا

لیک رسوا می شود بدخواه ت

 

آب دریا را اگر نتوان کش

می توان نوشید از دریای ت

 

ای پدر با من بگو درد د

تا که من مرهم نهم غمهای ت

 

ای پدر پشت و پناه من تو

پشت من گرم است از گرمای ت

 

ای پدر خونی که در پود من ا

قطره قطره می کنم اهدای ت

 

روشنی بخش چراغ خانه 

می ستایم روح استغنای ت

 

کودکانت چون نهالی رسته ا

هست مادر مامن و ماوای ت

 

ای پدر روزت مبارک ای پ

من چه دارم تا بریزم پای تو

إلیک الترجمة العربیة للشعر

 

أفدیک بروحٍ کالقمر جمال

صرتُ مفتوناً وهائماً بهواه

 

یا أبی أنت ملاذی وسن

متى أصبح کفؤاً لمقامها

 

إن رأیتنی أقول شعراً یا أ

أحبُّ أن أسیرَ على خطاه

 

وإن کنتُ لا أقدرُ أن أبلغ

لکن یبقى الحسود مفتضحاً بُغضاه

 

إن عجزنا عن شرب بحرٍ ک

فنشرب قطرةً من عطایاه

 

یا أبی قل لی عن أوجا

لأُسکّن بلمسی آلامه

 

یا أبی أنت عونی وقو

ظهری قویٌّ من دفئه

 

یا أبی، الدمُ الذی یجری فی عرو

قطرةً قطرةً أهدیک فداه

 

أنتَ نور البیت یا شعلة الحی

أحیّی روحک الغنیة بصفاه

 

أطفالک کالغصون قد نم

وأمی موئلهم ومأواه

 

یا أبی یومک سعیدٌ مبا

ماذا أملک لأهدیهُ لها

 

 

  • صالح کعبی
۲۱
دی

داستان یوسف و آرش، قصه‌ی یک ناسپاسی

 

یوسف، مردی بود ساده‌دل و مهربان، که دلش برای درد دیگران همیشه می‌تپید. او توی روستای کوچکش به «دستِ خدا» معروف بود؛ هرکس نیاز داشت، به یوسف پناه می‌برد. اگر گرسنه بود، نانی برایش پیدا می‌شد؛ اگر گرفتار بود، گره‌ای از کارش باز می‌کرد. اما یوسف، با تمام بزرگی‌اش، یک درد داشت؛ کسانی که قدر خوبی‌هایش را نمی‌دانستند.

 

توی همان روستا، مردی به اسم آرش زندگی می‌کرد. آرش آدم ناسپاسی بود. از لطف مردم استفاده می‌کرد، اما هیچ‌وقت حتی یک «خدا خیرت بده» هم نمی‌گفت. هر جا هم می‌نشست، از کمک دیگران ایراد می‌گرفت.

 

یک روز زمستانی، که برف تا زانو رسیده بود، خانه‌ی آرش دچار آتش‌سوزی شد. هر چه داشت، در آتش سوخت. لباس‌هایش، غذایش، حتی سقف خانه‌اش از بین رفت. توی این سرما، هیچ‌کس جرات نکرد به کمکش برود. همه می‌گفتند: «این همون آرشه که به کسی نگفت ممنون! خودش مقصره!»

 

اما یوسف، دلش طاقت نیاورد. گفت: «چه آرش باشه، چه هرکس دیگه‌ای، نباید توی این سرما بی‌پناه بمونه.» شبانه لباس گرم، نان، و مقداری پول برداشت و به سمت خانه‌ی آرش رفت. وقتی رسید، آرش روی زمین یخ‌زده نشسته بود و از سرما می‌لرزید. یوسف گفت: «بلند شو، بیا خونه‌ی من.»

 

آرش با تردید گفت: «ولی من...» یوسف حرفش را قطع کرد: «حالا وقت این حرفا نیست. بیا تو، تا یخ نزدی.»

 

چند روز آرش مهمان یوسف بود. غذا می‌خورد، لباس گرم می‌پوشید، و از سرمای زمستان نجات پیدا کرد. اما همین که حالش خوب شد و رفت، دوباره همان آدم قبلی شد. توی جمع می‌گفت: «یوسف خیلی هم لطف نکرد. این چیزا که برای خودش زیادی بود!»

 

وقتی این حرف‌ها به گوش یوسف رسید، دلش گرفت. با خودش گفت: «آدمای ناسپاس مثل کویرن؛ هرچقدر آب بهشون بدی، سرسبز نمی‌شن.» اما به خودش قول داد که این دلگیری، او را از خوبی کردن باز ندارد.

 

سال‌ها گذشت. یوسف همچنان به آدم‌های روستا کمک می‌کرد، اما حالا فرق کرده بود. او دیگر فقط به کسانی محبت می‌کرد که لیاقت محبتش را داشتند.

 

یک روز، آرش دوباره گرفتار شد. این بار نه غذا داشت، نه سقفی برای خوابیدن، و نه دوستی که به کمکش بیاید. هرجا رفت، کسی در را به رویش باز نکرد. آخرِ سر، با شرمندگی به خانه‌ی یوسف برگشت. در را زد و گفت: «یوسف جان، این بار هم به من کمک می‌کنی؟»

 

یوسف نگاه مهربانش را به او دوخت و گفت: «آرش، تو همیشه به من و بقیه ثابت کردی که قدر محبت رو نمی‌دونی. این بار بذار سختی‌ها بهت یاد بدن که سپاسگزاری یعنی چی. هر کسی باید یاد بگیره که زندگی‌اش رو خودش بسازه.»

 

آرش، با چشمانی پر از اشک، از خانه‌ی یوسف بیرون رفت. آن شب، وقتی زیر آسمان سرد خوابیده بود، برای اولین بار فهمید که ناسپاسی چطور می‌تواند آدم را تنها کند. شاید اگر از همان اول قدردان محبت‌ها بود، الان هنوز دوستانی داشت که کنارش بمانند.

 

پیام داستان:

 

قدر مهربانی را بدانید، چون دنیا همیشه فرصت دوباره نمی‌دهد. و اگر مهربانید، حواستان باشد که خوبی‌تان را خرج کسانی کنید که لیاقتش را دارند.

در برخورد با افراد نمک‌نشناس، مهم است که دیدگاه منطقی و احساسی خود را به‌خوبی مدیریت کنید. این افراد ممکن است به دلایل مختلفی ناسپاسی کنند؛ گاهی از روی خودخواهی، گاهی از ناآگاهی، و گاهی هم به دلیل عادت‌های رفتاری. در ادامه، چند راهکار مفصل‌تر برای مواجهه با این موضوع ارائه می‌شود:

 

1. ریشه‌یابی رفتار فرد

 

شناخت دلایل ناسپاسی: ممکن است فرد به‌طور کلی درک درستی از لطف و مهربانی نداشته باشد یا شرایط خاصی باعث شود که سپاسگزاری را فراموش کند. اگر به دلایل رفتار او پی ببرید، بهتر می‌توانید واکنش نشان دهید.

 

تفاوت ارزش‌ها: ممکن است ارزش‌ها و دیدگاه‌های شما با او متفاوت باشد. برخی افراد لطف دیگران را به‌عنوان حق خود می‌پندارند.

 

 

2. حفظ خونسردی و عزت نفس

 

تمرکز بر خود: رفتار نمک‌نشناسانه نباید باعث شود که شما احساس کنید کارتان بی‌ارزش بوده است. لطف و محبت شما نشان‌دهنده بزرگی شخصیت شماست، نه واکنش دیگران.

 

اجتناب از احساس قربانی شدن: به خود یادآوری کنید که شما برای کمک کردن تصمیم گرفته‌اید و پاسخ فرد، تغییری در ذات خوب کارتان ایجاد نمی‌کند.

 

 

3. برقراری مرزهای سالم

 

مرزبندی عاطفی: اگر فردی بارها نمک‌نشناسی می‌کند، باید حدود مشخصی برای کمک یا تعامل با او تعیین کنید. این مرزها از آسیب بیشتر جلوگیری می‌کند.

 

ارزیابی روابط: ببینید آیا رابطه با این فرد ارزش ادامه دادن دارد یا خیر. گاهی قطع ارتباط به نفع هر دو طرف است.

 

 

4. ارتباط مستقیم و صادقانه

 

صحبت با فرد: اگر رابطه برایتان مهم است، با او صحبت کنید. به‌آرامی و با احترام بگویید که رفتار او شما را ناراحت کرده است. مثلاً: «وقتی قدردانی نمی‌کنی، احساس می‌کنم زحماتم دیده نمی‌شود.»

 

آموزش غیرمستقیم: برخی افراد نیاز دارند یاد بگیرند که سپاسگزاری چقدر اهمیت دارد. با رفتار و کلامتان می‌توانید به آن‌ها این موضوع را نشان دهید.

 

 

5. مدیریت انتظارات

 

واقع‌بینی: انتظارات خود را نسبت به فرد کاهش دهید. اگر از قبل بدانید که احتمال قدردانی از طرف او کم است، کمتر آزرده می‌شوید.

 

تمرکز بر نیت خود: به جای انتظار واکنش، روی نیت خوب خود تمرکز کنید. این دیدگاه به شما احساس رضایت بیشتری می‌دهد.

 

 

6. ارزش دادن به افراد شایسته

 

توجه به کسانی که قدرشناس‌اند: انرژی و محبت خود را صرف کسانی کنید که از شما قدردانی می‌کنند. این کار روابط شما را پربارتر می‌کند.

 

انتخاب آگاهانه: در انتخاب افرادی که به آن‌ها کمک می‌کنید، دقت بیشتری داشته باشید.

 

 

7. رها کردن کینه‌ها

 

بخشش: گرچه دشوار است، اما بخشش باعث آرامش درونی شما می‌شود. این به معنای ادامه دادن رابطه نیست، بلکه رها کردن احساسات منفی است.

 

تمرکز بر آینده: به جای غرق شدن در ناراحتی‌های گذشته، انرژی خود را به سمت آینده و روابط بهتر هدایت کنید.

 

 

نکته پایانی

 

نمک‌نشناس بودن دیگران نباید مانع از مهربانی و انسانیت شما شود، اما لازم است که این مهربانی را با عقلانیت و مرزبندی همراه کنید. به یاد داشته باشید که رفتار دیگران بازتاب شخصیت آن‌هاست، نه ارزش شما.

  • صالح کعبی
۲۰
دی

داستان عاشقانه: شعله‌ای در دل تاریکی

 

در شهر کوچکی که در دامنه کوه‌های سرسبز پنهان شده بود، دختری به نام نیلوفر زندگی می‌کرد. نیلوفر دختری هنرمند بود که روزهایش را با نقاشی و طراحی روی پارچه‌های ابریشمی می‌گذراند. او با وجود لبخند همیشه‌اش، دلی شکسته داشت؛ چرا که نامزدش آراد، به دلایلی که هیچ‌وقت توضیح نداده بود، او را ترک کرده و شهر را برای همیشه پشت سر گذاشته بود.

 

چند سالی از آن ماجرا گذشت و نیلوفر با سختی، اما با عزمی راسخ، زندگی‌اش را ادامه داد. او به گالری محلی دعوت شد و آثارش توجه بسیاری از مردم را جلب کرد. در یکی از همین نمایشگاه‌ها، مردی به نام کامران از راه رسید. او مهندسی بود که برای پروژه‌ای کاری به شهر آمده بود. نگاه عمیق و احترام‌آمیز او به نقاشی‌های نیلوفر، چیزی در قلب او زنده کرد.

 

کامران با شوق درباره آثار نیلوفر صحبت می‌کرد و از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا از او بیشتر بداند. نیلوفر ابتدا محتاط بود، اما کم‌کم متوجه شد که کامران، مردی است با قلبی پاک و شفاف، کسی که به جای زخم زدن، مرهم دل است.

 

روزی کامران او را به پیاده‌روی در میان کوه‌های اطراف دعوت کرد. نیلوفر ابتدا تردید داشت، اما دعوت او را پذیرفت. در آن پیاده‌روی، کامران از داستان‌های زندگی‌اش گفت و به نیلوفر اعتراف کرد که همیشه شیفته افرادی بوده که با هنرشان زندگی را زیباتر می‌کنند.

 

با گذشت زمان، رابطه آن‌ها عمیق‌تر شد. نیلوفر کم‌کم به این باور رسید که شاید دوباره می‌تواند به کسی اعتماد کند و عشق را در دلش زنده کند.

 

اما درست زمانی که همه‌چیز به خوبی پیش می‌رفت، آراد به شهر برگشت. او با پشیمانی به نیلوفر گفت که اشتباه بزرگی کرده و هنوز عاشق اوست. نیلوفر با قلبی مضطرب، میان گذشته و آینده‌اش گرفتار شد.

 

یک شب، او در کنار بوم نقاشی‌اش نشست و تمام احساساتش را روی بوم کشید؛ یک آسمان آبی پر از ابرهای سنگین، با نور خورشیدی که از لابه‌لای ابرها می‌تابید. وقتی نقاشی تمام شد، فهمید که دیگر نمی‌خواهد در تاریکی گذشته زندگی کند.

 

او با شجاعت، آراد را ملاقات کرد و گفت:

"من روزی فکر می‌کردم زندگی‌ام بدون تو معنایی ندارد، اما یاد گرفتم که عشق فقط با احترام و وفاداری ارزش دارد. من گذشته را بخشیده‌ام، اما آینده‌ام را با کسی می‌سازم که در تاریکی‌های زندگی، شمعی برای روشنایی باشد."

 

چند ماه بعد، نیلوفر و کامران در میان همان کوه‌ها، در یک مراسم ساده و صمیمی، عشق‌شان را جشن گرفتند. حالا نیلوفر نه‌تنها هنرش را به شکوفایی رسانده بود، بلکه قلبش را نیز دوباره پر از امید و عشق کرده بود.

  • صالح کعبی
۲۰
دی

بنام خدا

 سوره اخلاص از نگاه عاشقان، به‌ویژه کسانی که در پی تجربه‌ای عمیق و قلبی از ارتباط با خداوند هستند، جنبه‌ای احساسی و معنوی دارد که فراتر از مفاهیم عقلانی و فلسفی است. برای عاشقان، این سوره نه تنها یک بیان از حقیقت توحید، بلکه یک آیینه است که در آن عشق و اتصال به معشوق بی‌همتا را می‌توان دید. در این نگاه، هر آیه از سوره اخلاص به‌عنوان گامی در مسیر عاشقانه‌ی نزدیکی به خداوند و درک حقیقت او دیده می‌شود.

 

نگاه عاشقانه به سوره اخلاص:

 

1. "هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ" (اوست خداوند یگانه): در نگاه عاشق، این آیه نه تنها بیانگر یگانگی خداوند است، بلکه یادآوری از بی‌نظیر بودن معشوق است. برای عاشق، خداوند نه فقط یگانه به معنای فلسفی، بلکه یگانه به معنای بی‌همتاست. او کسی است که در دل عاشق، هیچ‌چیز نمی‌تواند جایگزین او شود. این یگانگی به عاشق می‌آموزد که در هیچ‌چیز دیگری جز معشوق خود، آرامش و کامل بودن را جست‌وجو نکند. برای عاشق، خداوند تنها هدف و مقصد است، نه وسیله‌ای برای رسیدن به چیزی دیگر.

 

 

2. "اللَّهُ الصَّمَدُ" (خدای بی‌نیاز): عاشق در این آیه خداوند را به‌عنوان معشوقی می‌بیند که هیچ‌چیز به او نیاز ندارد و تمام هستی در برابر او نیازمند است. این بی‌نیازی نه تنها از نظر فلسفی، بلکه از دیدگاه عاشقانه نیز معنی دارد: معشوقی که هیچ‌چیز از دنیای بیرونی نمی‌تواند او را کامل کند و عاشق تنها در دلباختگی به او به کمال خود می‌رسد. خداوند در این نگاه، همیشه و در هر لحظه در دسترس عاشق است و تمام موجودات در برابر او نیازمند هستند.

 

 

3. "لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ" (نزاده و زاده نشده است): برای عاشق، این آیه به‌گونه‌ای عمیق‌تر از صرف مفهومی کلامی بیان می‌شود. او از این آیه احساس می‌کند که معشوقش نه آغاز دارد و نه پایانی، او همیشه و در هر زمانی در دل عاشق بوده است. معشوقی که هیچ‌گاه متولد نمی‌شود، بلکه از همیشه وجود دارد و عاشق تنها از طریق عشق به او به حقیقت می‌رسد. این آیه عاشق را به یاد می‌آورد که خداوند تنها حقیقتی است که از آغاز تا پایان عشق، به‌عنوان سرچشمه‌ی محبت و رهایی قرار دارد.

 

 

4. "وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ" (و هیچ‌کس همتای او نیست): در نگاه عاشق، این آیه به معنای آن است که معشوق هیچ‌گونه مشابهی ندارد. هیچ‌چیز نمی‌تواند شبیه او باشد و در قلب عاشق جایی برای چیزی جز او نیست. برای عاشق، خداوند نه تنها از نظر عقلانی بلکه از نظر احساسی و معنوی تنها و بی‌همتا است. عاشق در این حقیقت غرق می‌شود که هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند با معشوق او برابر باشد، و این همان جاذبه‌ی بی‌پایانی است که او را به سمت معشوق می‌کشاند.

 

 

 

نتیجه‌گیری عاشقانه:

 

در نگاه عاشق، سوره اخلاص مانند یک آینه است که در آن تصویر معشوقی کامل و بی‌همتا را می‌بینیم. این سوره برای عاشق، فراخوانی است برای غرق شدن در عشق به خداوند، کسی که یگانه، بی‌نیاز، غیرقابل تولد و غیرقابل همتای است. هر آیه از این سوره به عاشق یادآوری می‌کند که در دلباختگی به خداوند باید از هرگونه تعلق به غیر او رها شود و در او تنها کمال و معنا را جست‌وجو کند. سوره اخلاص برای عاشق نه یک بیان انتزاعی از توحید، بلکه یک پیام عاشقانه است که به‌طور مستقیم با دل و روح او در ارتباط است.

اما از یک نگاه دیگر در آغاز، صدای خلقت را می‌شنوی که نجوا می‌کند:

"قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ"؛ او یکتاست، بی‌مانند، همان حقیقت مطلقی که روح عاشق در جستجویش پرواز می‌کند.

این یگانگی، همان نغمه‌ای است که جان‌ها را در آغوش عشق الهی ذوب می‌کند، جایی که کثرت به وحدت می‌رسد.

 

"اللَّهُ الصَّمَدُ"؛ او بی‌نیاز است، گویی دریای بی‌کرانی که تشنگان معنا را در خود می‌پذیرد،

اما هرگز خالی نمی‌شود، چرا که ذاتش از عشق بی‌پایان است،

بی‌هیچ کمبود، بی‌هیچ انتظار؛ تنها خود، تنها عشق.

 

"لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ"؛ او آغاز و انجام ندارد،

همانند چرخه‌ای که نه ابتدا دارد و نه پایان،

در این حقیقت، عاشق درمی‌یابد که هرگز جدایی نبوده است،

که او و معشوق، همواره یکی بوده‌اند.

 

"وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ"؛ هیچ‌کس همتای او نیست،

زیرا او نه در قالب‌ها می‌گنجد و نه در واژه‌ها،

او آینه‌ای است که عشق را به تمامی بازتاب می‌دهد،

و در این بازتاب، عاشق خود را در او می‌بیند و او را در خود.

 

سوره اخلاص، قصه‌ای است از معشوقی که در قلب عاشق آرام گرفته،

و ندای یکتایی او، دعوتی است برای بازگشت به خانه،

خانه‌ای که تنها حقیقت آن عشق است.

  • صالح کعبی
۰۷
دی

کمک به همسر برای داشتن رابطه‌ای قوی‌تر و حمایت عاطفی، روانی و حتی عملی در زندگی بسیار مهم است. در اینجا نکاتی آورده شده که می‌تواند به شما کمک کند:

 

1. تقویت ارتباط عاطفی

 

گوش دادن فعال: به صحبت‌های همسرتان گوش دهید و نشان دهید که برای نظرات و احساساتش ارزش قائل هستید.

 

قدردانی کنید: از کارها و زحماتی که می‌کشد، حتی کوچک، تشکر کنید.

 

 

2. حمایت عاطفی و روانی

 

همدلی کنید: اگر او خسته یا ناراحت است، به جای نصیحت کردن، احساساتش را درک کنید و کنارش باشید.

 

تشویق به بیان احساسات: فضایی امن برای صحبت درباره دغدغه‌ها و نگرانی‌هایش ایجاد کنید.

 

 

3. تقسیم وظایف

 

در کارهای خانه یا مراقبت از فرزندان شریک باشید. همکاری نه‌تنها استرس را کاهش می‌دهد، بلکه رابطه را قوی‌تر می‌کند.

 

 

4. زمان با کیفیت بگذرانید

 

برنامه‌ریزی برای فعالیت‌های مشترک مانند پیاده‌روی، تماشای فیلم، یا یک شام آرام در خانه.

 

گوشی‌ها و عوامل حواس‌پرتی را کنار بگذارید و روی یکدیگر تمرکز کنید.

 

 

5. تقویت اعتماد و صمیمیت

 

راستگویی و شفافیت: همیشه صادق باشید و به او نشان دهید که می‌تواند به شما اعتماد کند.

 

ابراز عشق و علاقه: با کلمات و اعمال نشان دهید که او برایتان مهم است.

 

 

6. کمک در حل مشکلات

 

اگر با چالشی مواجه است، به او کمک کنید تا راه‌حل پیدا کند، اما تصمیم‌گیری را به خودش واگذار کنید.

 

در مواقع سختی، مثل مسائل مالی یا کاری، پشتیبانش باشید.

 

 

7. توجه به سلامت و رفاه او

 

تشویق به استراحت و رسیدگی به خودش.

 

اگر استرس یا فشار زیادی دارد، پیشنهاد دهید زمانی را برای خود اختصاص دهد.

  • صالح کعبی
۰۲
دی

مقام فاطمه علیه السلام 
در زمان مباهله، مقام دختر پیامبر نزد پدرش چنان برجسته است که پیامبر از میان همه همسران خود، تنها دخترش را برای این اقدام عظیم انتخاب کرد (سوره آل عمران، آیه 61). در مقابل مسیحیان نجران، فاطمه (سلام‌الله‌علیها) با جان خود حقانیت پدر را اثبات کرد.

ای فاطمه، چه مقامی از سوی خداوند برای شما مقرر شده که خدا در قرآن کریم، رسالت پدر مهربانت را بدون درخواست پاداش از مردم قرار داده، اما فقط احترام به شما لازم و هم‌سطح با پاداش رسالت پدر از مردم خواسته است (سوره شورا، آیه 23).

ای فاطمه، شما و خانواده‌تان نزد خداوند چقدر عزیز هستید که خدا و فرشتگانش همیشه شما را تحت نظر دارند. سه روز غذای خود را برای رضای خداوند به فقیر بخشیدید، و در حالی که افراد دیگری نیز چنین کرده‌اند، تنها در خاندان شما بود که این عمل با خلوص کامل انجام شد و در قرآن ذکر گردید (سوره دهر، آیات 5 تا 10).

حال دیگر جای تعجب نیست که پیامبر (صلى‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «فاطمه از من است؛ هر کسی او را خوشحال کند، مرا خوشحال کرده، و هر کسی مرا خوشحال کند، خدا را خوشحال کرده است؛ و هر کس او را ناراحت کند، مرا ناراحت کرده و خدا را ناراحت کرده است». ای فاطمه، شما نوری از خداوند هستید که بر زمین فرود آمده‌اید و راه مستقیمی برای عروج به خدا به ما نشان می‌دهید.(کتاب صحیح بخاری)

  • صالح کعبی
۱۵
آذر

بنام خدا

فاطمه علیه السلام در کتابهای برادران سنی ها

صحیح بخاری در کتاب بدئ الخلق و مسند احمد بن حنبل جلد ۶ صفحه ۲۸۲

بخاری به نقل از عایشه نقل می‌کند رسول خدا صلی الله علیه و سلم به فاطمه صلی الله علیه و سلم فرموده آیاخوشنود نمی‌شوی به اینکه بانوی زنان بهشت و بانوی زنان مومنین باشی

نسائی در کتاب خصایص خود به نقل از ابوهریره می‌نویسد

در یک روز بلند و طولانی رسول خدا صلی الله علیه و سلم تاخیر کرد غروب بود و شخصی عرض کرد ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امروز که شما را ندیدیم بر ما چه سخت گذشت پیامبر فرمود فرشته‌ای که تاکنون زیارتم نکرده بود از خدا خواست تا ملاقاتم کند آمد و مژده به من داد که فاطمه صلی الله علیه و آله و سلم دخترم 

بانوی زنان امت من است و حسن و حسین سروران جوان اهل بهشت هستند ، (خصائص النسائی صفحه ۳۴)

ترمزی از حذیفه نقل می‌کند

این فرشته‌ایست که تاکنون به زمین نیامده بود از خداوند اجازه خواست تا بر من سلام کند و مژده‌ام دهد که فاطمه سرور زنان عالم است (سنن ترمذی فی باب مناقب الحسن و الحسین علیه السلام باب ۳۱)

خداوند در قرآن فرموده به یاد آورید هنگامی را که فرشتگان گفتند« ای مریم خدا تو را برگزید و پاک ساخت و بر تمام زنان جهان برتری داده است» ( آل عمران آیه ۴۲)

حضرت مریم در زمانه خود سرور زنان آن عصر شده بوداما حضرت فاطمه الزهرا سرور زنان دو عالم هست و هرچه حضرت مریم کرامت دارد دختر پیامبر چون سرورزنان دو عالم است کراماتش بیشتر و بالاتر است حالا وقتی در کتابهای شیعه این حکایت را می خوانید دیگر تعجب نمی کنیم که بعد از رحلت پیامبر علیه السلام فرشته وحی برای دلداری زهرا علیه السلام بر ایشان ظاهر می شود و اتفاقات آینده را که فرزندانش بوجود می آورند به ایشان می گفتند تا قیام مهدی موعود که بوسیله ایشان کل جهان آباد می گردد، این گفته ها را فاطمه (ص)به امام علی علیه السلام می گفت و امام علی شروع بنوشتن کرد و مصحف فاطمه را بوجود آورد حالا از این موجود نورانی و کوثر قرآن که سرور دو عالم است انتظار کمی از ایشان نداشته باشید که وصل است به رضای خدا و پیامبرش است 

  • صالح کعبی
۱۷
خرداد

بنام خدا

ای انسان چه موضوعی بتو جرٱت داد که گناه کنی و نسبت بخدا مغرور گردی؟!

و چه موضوعی تو را به نابود کردن خود متمایل ساخته ؟!

آیا نمی خواهی از این خواب بیدار شوی؟!

آیا آنطوری که می خواهی به دیگران رحم کنی نمی خواهی بخودت رحم نمائی؟!

آیا چه چیزی موجب صبر تو بر دردت شده ؟

چه چیزی موجب تسلیت تو شده که بر خود گریه نمی کنی؟

حقیقت می گویم!

دنیا تو را گول نزده، بلکه تو گول دنیا را خورده ای زیرا اندارزهائی که گفته شده

بطور مساوی برای همه بوده

با تخلیص : نهج البلاغه خطبه ۲۱۶

 

 

 

 

 

  • صالح کعبی
۲۶
اسفند

بنام خدا

در کوهستان عقل چشمه ای است ،

که آب زلالی آن ، از چشمه کوثر معرفت جریان پیدا می کند،

 و از میان کلمات قرآن عبور پیدا می کند و به حسن یوسف متبرک می شود،

 و از چشمه آب حیات خضر می نوشد و مزه جاودانگی می کشد،

 و معجزه شکافتن دریا را می بیند،

 و سوار کشتی نوح می گردد و آرامش را حس می کند ،

و در مکه، ایثار یک مرد را می بیند که جانش را برای رضای خدا در خطر می اندازد و در آخر ،مهربانترین انسان روی زمین را می شناسد که خدا به جانش قسم می خورد.

 

با قرآن، آب جاودگانی کوثر را مزه مزه می کنیم و در قیامت از دست پیامبر و امیرالمومنین آب کوثر می نوشیم و مجوز ورود به بهشت جاویدان را می گیریم، قرآن چشمه ای آبی از حوض کوثر هست که در هر خانه ای وجود دارد.

  • صالح کعبی
۲۴
اسفند

بنام خدا

ماه رمضان

سجاده ات را بر روی کهکشانها بنداز و نمازت را بخوان که از دل کهکشانهای تاریک از آن دور دورها صدای نمازت شنیده می شود 

ودستوری که نماز و روزه داده شده است 1445 سال گذشته است،

 و این تسبیح زمانه با آنکه مهرها آن از هم جدا هستند، اما بند الهی آنها را به هم وصل کرده است تا به ما برسد،

 و پدر به پسر توصیه می کندکه از این عادت خوردن و آشامیدن روزها دل بکند و بفکر بالاتر از این موضوعها فکر کند،

 و اگراو را شناختی خوب عبادت کن و با افتخار جلوی فرشتها سرت را بالا بگیر که می توانی غذا بخوری اما نمی خوری می توانی غیبت بگوی اما انجام نمی دهی ،

 آزادی اما فقط بخاطر او مقید هستی ،

پس سجادت را بروی کهکشانها پهن کن که هر فرشتها از آنجا عبور کنند تو را ببیند

 

 

  • صالح کعبی