مداد

در اینجا انصاف هست...

مداد

در اینجا انصاف هست...

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

۱۹
ارديبهشت

بنام خدا

جنگ ما را از خانه و اموالی که جمع کرده بودیم جدا کرده بود، فقط لباسی که بر تن داشتیم با خود آورده بودیم، آن روزها آسمان شبهایش چقدر دل تنگ بود، دیروز در شهرمان در ناز و نعمت زندگی می کردیم و امروز در حسرت زندگی بسر می بردیم، همسایه های ما مثل ما بودند اصلا اینگونه زندگی کردن را نه باور داشتند و نه قبول می کردند، این مصیبت بزرگی بود که تا مدتها هضم کردنش از زهر حلاهل تلختر بود.

پدر باید از صفر زندگی را  شروع می کرد بدون هیچ امکاناتی و بادستی خالی و تنها کجا می توان عقده دل رابگشاید! باور کردنی نیست خیلی سخت بود که دوباره لانه جدید جمع کنی، پدر به هر کاری دست می زد، استقامتش در زندگی درس زیادی به ما یاد  داد، و پا روی غرورش میگذاشت، فقط می خواست نان حلال برای زن و بچه هایش بیاورد. ( الکاد علی عیاله من حلال کا لمجاهد فی سبیل الله: آنکه خانواده خویش را از حلال روزی می دهد مانند مجاهدی در راه خدا است.)

من در آن سال سریع سفید شدن موهای پدرم را دیدم من با خود می گفتم شاید پدرم غم و غصه دارد ، اما همیشه با لبخند با ما صحبت می کرد و برای همین در خانه چیزی نداشتیم ولی پدری داشتیم جای خالی همه چیز را با لبخند محبتش پر کرده بود. وقتی بزرگ شدم فهمیدم پدرم غم وغصه زیادی داشت ولی با لبخند غمه وغصه را نشان نمی داد.

دوست داشتم برای پدرم یک هدیه تولد بگیرم،در عالم بچگی با پسرخاله ام چند عدد آدامس و بیسکویت آوردیم و برای فروش بساط کردیم که تا روز تولد پدرم پول خوبی برای هدیه ی او فراهم کنم از اول عید شروع به کار کردم یک ماه گذشت و فروش خوبی داشتم، نهال امید در دلم جوانه زد و امیدوار شدم که پدرم را خوشحال میکنم یک ماه به تولد پدرم مانده بود و خبر عملیات رزمندگان اسلام در جبهه ها سر زبان های همه بود، هرروز عملیات پشت عملیات و دشمن را زمین گیر کرده بودند تا ده روز به تولد بابام ، رزمندگان نزدیک شهر خرمشهر رسیده بودند مسجد محله به وسیله ی ماشین ها، کمک‌های مردم را جمع میکردند تا به رزمندگان بدهند من شهرم خرمشهر را دوست داشتم و پدرم را هم دوست داشتم، خیلی انجا ایستادم که بین دوتا عشق کدام را انتخاب کنم! بعد خودم را راضی کردم که کل سود پولم را که برای هدیه تولد پدرم جمع کرده بودم برای کمک به جبهه بپردازم و آرزوی موفقیت برای رزمندگان کردم و از مسجد خارج شدم این ده روز مانده به تولد بابام برای خوشحال کردنش روزی چندتا بوسش میکردم.

با این بوسها خاطرات مقدس روزهای خوش گذشته هنوز زنده است و صدام نتوانست آنها را از بین ببرد، من در قلبم آنها را با خود آورده بودم، این بوس ها خاطرات روزهای خوش بود که برای پدرم نثار میکردم، روز تولد بابام فراموش نمی کنم از بی حوصلگی پیش دایی کوچکم رفتم کنار جاده داییم ماشین ها را میشست منم کناری نشستم.

دل کوچکم سنگ که نبود! برای پدرم شروع به گریه کردن کردم که امروز نمیتوانم به او هدیه بدهم، داییم رادیو ماشین مشتری را روشن کرده بود و درحال ماشین شستن بود در همان لحظه از رادیو، مارش نظامی نواخته شدکه آزادی خرمشهر را رادیو اعلام کرد و همه ی مردم جشن گرفتن و در خیابان ها ریختند و با بوق ماشین ها خوشحالی هایشان را نشان یکدیگر میدادند، آن روز پدرم را دیدم که از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید و اگر ده تا هدیه به او میدادم این چنین خوشحال نمی‌شد، تنها فقط خداست که میتواند تسلای دل‌ها ما باشد.

روز تولدپدرم 3/خرداد/1313

سالگرد آزادی خرمشهر بر تمام عاشقان وطن مبارک باد

 

  • صالح کعبی
۱۲
ارديبهشت

عید بر عاشقان مبارک باد

بنام خدا

حرف آخر را باید اول زد ،  مهمترین بخش نماز عید فطر، قنوتش هست.

وقتی دستمان را بالا می گیریم و انتظار جایزه و پاداش از خداوند داریم بابت یک ماه که دستور  او را عمل کردیم.

حالا می شود با قاطعیت گفت که این عید و عبادت و نماز، در حقیقت فقط مخصوص روزه داران هست(اوج صحبت های عاشقانه)

و برای همین ما بدنبال کاملترین دعا هستیم که اجابت خدا، تحولی بزرگ در ما و جامعه‌مان بوجود بیاورد.

پیامبر ( ص) فرمود : جهاد اکبر مبارزه با نفس است.

انسانها ذاتا پاک هستند و به مرور زمان با تیرهای شیطان زخمی می شوند، درحقیقت روزه مانند سپری هست که برای محافظت از روح پاکمان، و التیام زخمهای که از تیر شیطان خورده ایم.

اگر چه که تو برتری از آنچه ما می اندیشیم ای خدا! اما می دانیم تو مهربانی و زخمهایمان را درمان خواهی کرد، و با لبخند،ما را بدرقه خواهی کرد

تا عیدفطر را با رضایت قلب ، مسجد را ترک کنیم و این سوغاتی گران قیمت را با خود به خانه ببریم. 

 

 چه دعایی بهتر از آن است که خدا از ما راضی باشد؟!!

.....رضی الله عنهم و رضو اعنه.... آیه 8 سوره بینه

خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا خشنودند.

عیدبر شما مبارک

 

  • صالح کعبی
۰۸
ارديبهشت

بنام خدا

تاریخ فریاد میکند که صدای مردم مظلوم را بشنوید، این خود اسلام محض است، آیا فریاد مادر داغ دیده را در کوچه های تنگ شهر شنیده‌ای؟ که فرزند جوانش را کشته‌اند!
و خانه‌ی پدر و مادرش را که ارث به او رسیده دارند منفحر میکنند؟
ای فلسطین یاد تو به هر بهانه‌ای برای گفتن است، این چه حزنی است که نهفته در نام تو؟
آیا گریه و جیغ دختر بچه‌ای که پدرش را با تیر مستقیم هدف گرفته‌اند را میشنوی؟
آیا از دور سوختن باغ زیتون را میبینی که چگونه آتش میزنند؟
این چه ظلمیست که بر تو رفته است و جهان ساکت؟
دود باغ چشمانتان را نمیسوزاند؟
آیا میبینی خانواده‌های محله شیخ جراح را، که به زور از خانه بیرون میکنند و جای آنها خانواده‌ای صهیونیست جایگزین میشود؟
آنچه جانسوز است و جگر من و تو را می‌سوزاند، سکوت آنهاست که خود را به خواب زده‌اند.
دیروز سالگرد هولوکاست بود، آلمان مردم یهود را در کوره آتش سوزی میسوزاند ولی حالا باید مردم فلسطین تاوان آن کشتن را بدهند.
ای قدس، ای مقدس‌ترین شهر ها، تو در قلب های ما خانه داری، عدالت دیگر رنگ خود را از دست داده است  هر سیاستمداری لباس عدالت میپوشد و با دستان شیطان عمل میکند.
ای برادر و خواهر فلسطینی که فقط با تو عقده دل میگشاییم و به تو میگوییم که تو تنها نیستی! همراه تو مظلومیتت را فریاد میزنیم و ما اشک‌ یتمانت را پاک میکنیم، اسلحه‌ای که بر زمین افتاده برمیداریم و پشت سر پرچم مقاومت، نبرد جانانه خواهیم کرد تا پیروزی.

  • صالح کعبی
۰۴
ارديبهشت

بنام خدا

چرا در شب قدر از خدا در خواست بخشیدن گناهمان را می کنیم،

چرا هزارو یک اسم متبرکه خدا را واسطه می گذاریم و خدا را قسم می دهیم،

چرا اول ازهمه از خدا پول زیاد و خانه و ماشین نمی خواهیم ؟

وقتی فکر می کنم  ، واقعا باید اول از همه، بخشش گناه را از خدا بخواهیم،

ما مثل شخصی هستیم ،که یک کاسه کثیف داشته باشیم و درخواست آب غذا بکنیم و اگر در ظرف کثیف غذا به ما بدهند مریض می شویم

هرکسی باشد، در ظرف کثیف آب و غذا نمی گذارد و شرط اولش باید ظرفمان را بشوریم تا برکت در ظرف زندگیمان گذاشته شود.

وآن فقط با توبه از گناه که در شبی مقدس که خدا فرصتی برای کل 

بشریت فراهم کرده است، که دست خود را دراز کنیم و فرشتگان خدا که در

این شب بر روی زمین فرود آمده اند، دعای مارا با خود ببرند.

پیش قطب عالم ، خلیفه خدا ، مهدی موعود، 

و نظر مهربانش را برایمان رقم بزنند.

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بودو چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

(حافظ)

در آن  طوفان گناه که در زمین دریاها هست انسانی معصوم از تبار پیامبران وجود دا د،

که بین ما انسانها زندگی می کند و مشکلات ما را بهتر از خودمان می داند و تصمیم گیرنده نهایی اوست،

همین افتخار برای کل بشریت بس هست که فرشتگان خدا را برای تعیین تکلیف به در خانه اش می آیند.

خدا ایشان را حفظ کند و زمینه ساز حکومت عدلش را فراهم کند الهی آمین

 

  • صالح کعبی
۰۲
ارديبهشت

به نام خدا

سعید بیابانکی

ای سجود باشکوه و ای نماز بی‌نظیر
ای رکوع سربلند و ای قیام سربه‌زیر

در هجوم بغض‌ها ای صبور استوار
در میان تیرها ای شکست‌ناپذیر

شرع را تو رهنما، عقل را تو رهگشا
عشق را تو سرپناه مرگ را تو دستگیر

فرش آستانه‌ات بوریایی از کرم
تخت پادشاهی‌ات دستباقی از حصیر

کاش قدر سال بود آن شب سیاه و تلخ
آسمان! تو غافلی زان طلوع ناگزیر

بعد از او نه من نه عشق؛ از تو خواهم ای فلک:
یا ببندی‌ام به سنگ یا بدوزی‌ام به تیر

دست بی‌وضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بی‌حیا، شرم کن وضو بگیر!

لَختی ای پدر درنگ! پشت در نشسته‌اند
رشته‌های سرد اشک، کاسه‌های گرم شیر

  • صالح کعبی