راه ذوالقرنین 3 رود ارس
به مرزآذربایجان رسیدیم. رود ارس، تقریباً، بین ما و آذربایجان فاصله انداخته است.
فروزان گفت: فکر کنید، لشکر ذوالقرنین، پشت این رودخانه رسیده و باید حالا عبور کند؛ چهکار باید کند؟
رضائی گفت: ما، اگر در آن زمان بودیم، از تنهی درختان، کلک درست میکردیم.
فروزان گفت: ولی میبینید، اینجا، به اندازهی شمال ایران «گرگان و مازندران» درخت نیست؛ پس ذوالقرنین، با فکر دیگری از اینجا عبور کرده است. همانطوری که میدانید شاید به علت آب شدن برفها، رودخانه، طغیان کرده باشد؛ ذوالقرنین، چه کاری باید انجام میداد؟
من، یاد یک روایت افتادم و به آنها گفتم؛ آنها هم راضی شدند که از رودخانهی ارس عبور کنند. روایت، از این قرار بود: در زمان حضرت علی(ع) افرادی پیش آن حضرت آمدند و در بارهی قوم ارس که در قرآن آمده، پرسیدند.
حضرت علی (ع) فرمودند: «اگر از من نمیپرسیدید، هیچ کس نمیدانست، چگونه به شما، جواب بدهد»
آن گاه حضرت گفت: «در اطراف رودخانهی ارس درختان زیادی بود و شهری، در کنار رودخانه قرار داشت. در کنار رودخانه، درخت صنوبر بزرگی بود؛ شیطان، صدایی از آن بیرون میآورد؛ درخت، برای مردم ساده، مقدس شده بود؛ جلوی آن به سجده میافتادند و نذر میکردند. این درخت را مقدس و آب ارس را هم مخصوص آن میدانستند. شهرها یا روستاهای دیگر، به علت طولانی بودن راه، یک شاخه از آن درخت را به شهر یا روستای خود بردند و در کنار رود ارس کاشتند. هر ماه، مردم در یکی از آن دوازده شهر، جشن میگرفتند. این روستاها و شهرها، به نام 12 ماه ایرانی بوده است؛ فروردین، اردیبهشت تا... اسفند که تاکنون اسامی آن شهرها، بر روی ماههای ایرانی موجود است[1].
خلاصهی کلام، منظور من، از این داستان این است که در آن زمان، اطراف رود ارس درختان بسیاری، مثل مازندران امروزی بوده؛ ولی به مرور زمان، جو تغییر کرده است؛ که میشود گفت ذوالقرنین، از درختان بسیار در اطراف رود ارس، کلک یا پل، درست و از آنجا عبور کرده است.
[1]. بحارالانوار، جلد 14، ص 148، باب 13(سورهی فرقان آیهی 38 قوم رس)
- ۰۰/۰۶/۱۷