مداد

در اینجا انصاف هست...

مداد

در اینجا انصاف هست...

شعراربعین

سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۳۹ ب.ظ

کاروان شتر منظره غروب خورشید بیابان - پارس گرافیک

1400سال از تو دورم ولی صدایت را شنیدم که با صدای بلند در صحرای کربلا گفتی هل من ناصرا ینصرنی بله در گوش تاریخ پیچید و همه جوانمردان صدایت را شنیدند و برای فرزندت بپا خواستند و اگر در رکابت نبودند ولی حالا آماده هستند تا پای جان برای فرزندت مبارزه کنندو تنهایش نگذارندو کربلای دیگری و کوفه دیگری درست نکنند قرنها فاصله بین ما و تو اسم حسین تو فراموش شدنی نیست در اربعین هر قدمی اشکی بر زمین می ریزد.

خود را بر روی قبرهای خاکی انداخت     بانوی مکه با همون تجلیل هایش

حال عجیبی داشت وقتی بازمیگشت    بغض غریبی داشت در ترتیل هایش

با او چهل روز و چهل شب همسفربود    کابوس های تلخ و با تأویل هایش

اینجا پذیرفت آنچه را باور نمیکرد       دل کند حوآ ،آخر از هابیل هایش

زن مانده بود و یک بیابان بی پناهی      زن مانده بود و داغ اسماعیل هایش

مطهره:عباسیان

 

 

  • صالح کعبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی