مداد

در اینجا انصاف هست...

مداد

در اینجا انصاف هست...

راه ذوالقرنین 16 فصل دو (باز هم مسکو)

پنجشنبه, ۶ آبان ۱۴۰۰، ۰۱:۲۵ ق.ظ

 

چطور با قطار به روسیه سفر کنیم؟ | نادیاپرواز

     فصل دوم: باز هم مسکو

با هواپیما، به سوی مسکو پرواز کردیم. بین کشورنروژودانمارک، تنگه‌ی آبی است، به نام تنگه‌ی اسکاژراک، که شبیه تنگه‌ی هرمز ایران است. وقتی از پنجره‌ی هواپیما، سمت راست دریا را نگاه می‌کردیم، دریا دو رنگ و مثل دیواری نامرئی، آن دو دریا را ازهم جداکرده بود. یاد آیه‌ی 20 سوره‌ی رحمان افتادم که: «و میان آن دو دریا، فاصله ای است که به حدود یکدیگر تجاوز نمی‌کنند.» در هواپیما در باره‌ی سفرمان، فکر می‌کردیم؛ در حقیقت ذوالقرنین، زمستان را در نروژ مانده تا در فصل بهار، به سوی شرق زمین، حرکت کند؛ ولی ما با این وسایلی که خدا، برایمان فراهم کرده، یک سال حرکتمان جلو افتاده.

به شرق دنیا، حرکت کردیم؛ در مسکو، فرود آمدیم و در هتلی ساکن شدیم. حالا کامل فهمیدیم که هتل‌های مسکو، در مقابل هتل‌های کشور‌های دیگر خیلی گران‌تر است؛ بهتر است، زود حرکت کنیم؛ قبل از این که پولمان تمام شود.

تصمیم گرفتیم، پیش آقای دکتر نیکنام برویم و آمدنمان را به او، اعلام کنیم؛ اگر پای قولش باشد و با ما بیاید، ما حاضر به رفتن هستیم. دکتر نیکنام، از دیدن ما، خیلی خوشحال شد. درباره‌ی سفرمان، که چه دیده بودیم، از جمله: شفق قطبی و تاریکی شمال نروژ را برایش تعریف کردیم. او هم به ما گفت: در وسط ماه مرداد، در سن پطرزبورگ، شب ندارند و آن شب‌ها را شب‌های سفید، می‌نامند.

بعد، دکتر رو به رضایی کرد و گفت: برنامه‌ی سفرتان چیست؟

رضائی گفت: می‌خواهیم اول، جایی‌که بشقاب پرنده، درآن جا سقوط کرده را ببینیم؛ اگر وقت دارید بیایید و ما را راهنمایی کنید؛ خیلی خوشحال می‌شویم.

دوم: در غرب اروپا، غروب خورشید را دیدیم؛ حالا می‌خواهیم، اولین طلوع خورشید، در شرق آسیا را ببینیم؛ قبل از این که تاریکی شب، چند هفته‌ای، از روی شمال قطبی برطرف شود.

دکتر به ما گفت: سر قولم هستم؛ ولی سرمای سیبری را در نظر گرفته اید؟ گفتیم: بله.

گفت: پس با قطار، از غرب روسیه تا شرق آن 8 روز در راهیم. ما هم قبول کردیم که به زودی، سفر را شروع کنیم.

دکتر گفت: بلیط قطار را برای همه می‌گیرد و ساعت حرکت را بعد از بلیط گرفتن، به ما می‌گوید. ما هم تشکر و خداحافظی کردیم و گفتیم که ساعت حرکت سفر را به ما اطلاع دهد؛ تا بار سفر را ببندیم. از محمدی هم تشکر فراوان کردیم؛ هزینه‌ی سفر را به او دادیم و از هم جدا شدیم.

بعد از چند ساعت، دکتر، به هتل ما آمد. هتل خوشبختانه نزدیک بازار بود و گفت: برای فردا، ساعت 9 بعد از صبحانه بلیط گرفته است. آماده‌ی سفر به شرق روسیه شدیم و با تأکید دکتر، قرار شد که لباس گرم و غذا برداریم که برای این سفر، ضروری است.

رضائی گفت: در کجای مسکو، گوشت حلال، پیدا می‌شود که یک مقداری، با خودمان ببریم؟

دکتر خندید و گفت: گوشت، گوشته؛ چه فرقی با هم می‌کند.

رضائی گفت: خیلی فرق می‌کند. اگر در باغ سیب باشی و بخواهی سیبی بچینی و بخوری، اول، از باغبان اجازه می‌گیری و اگر اجازه نگیری، دزدی کرده ای. حالا، خدا یک نطفه را درشکم مادر، جان می‌دهد و بزرگ می‌کند. می‌تواند مریضش کند و بمیراند. گوزن یا گوسفند، بالاخره بزرگ می‌شود؛ انسان، برای خوردن آن، باید از صاحب اصلی، اجازه بگیرد چون صاحب اصلی این حیوان، خدا است و عمری طولانی داده و آدمی می‌خواهد عمر او را کوتاه کند؛ باید از کسی که به او جان داده و بزرگ کرده، اجازه بگیریم و اجازه‌ی آن با بسم الله الرحمن الرحیم است. اگر نام خدا را نیاوریم، مثل دزدی سیب، از درخت باغبان است. به همین علت، گوشت حلال، خیلی با گوشت‌های دیگر فرق می‌کند.

ما همه به دکتر گفتیم: رضائی درست می‌گوید؛ اجازه از صاحب اصلی، شرط اول است. سپس، گوشت حلال را خریدیم؛ ولی دکتر این حرف‌ها را قبول نداشت.

هتل لوکس چرخ‌دار به تهران می‌رسد+عکس - ایسنا

سفر به شرق

فردا، ساعت 9 صبح، با قطار حرکت کردیم. اول سفرمان برای کنجکاوی، در راهروی قطار، از اول تا آخر آن را نگاه کردیم و من زودتر از همه به علت خستگی در کوپه‌ی قطار، نشستم و درختان بیرون را تماشا می‌کردم. در فکر فرو رفتم و به خود گفتم: ما با درخت ایستاده، سرعت قطار را درک می‌کنیم و با ثابت ماندن ستارگان، حرکت سیارات دیده می‌شود. با راکد ثابت ماندن افراد است، پیشرفت دیگران با آن‌ها، مشخص می‌شود.

در فکر این مسایل بودم که دکتر، داخل شد و به من گفت:

نظر شما، در باره‌ی موسیقی چیست؟ آیا مثل فروزان فکر می‌کنید؟

گفتم: «موسیقی را، نمی‌توان کنار گذاشت و نمی‌شود، حد و مرزی، برای آن قائل نشد؛ باید موسیقی در خدمت شعر باشد؛ نه شعر در خدمت موسیقی.»[1] همیشه، شعر باید مثل سواری، بر مرکب موسیقی باشد؛ نه بلعکس. همان‌طوری که می‌دانید، اسب با سوارکارش سریع‌تر به خط پایان می‌رسد. برای آن که هدایت کننده‌ای دارد.

در حال صحبت کردن بودیم، که فروزان وارد شد. بعد به فروزان، نگاه کردم و گفتم: این مطلب را فروزان، بهتر می‌داند. بعد، ادامه دادم و گفتم: حالا شعر با موسیقی، مثل سوارکار و اسبش است؛ اگر سوارکار اسبش، سرکش شد، به موسیقی می‌گویند، طرب گرفته و حرام است و سوارکار، مسابقه را می‌بازد؛ ولی اگر خود سوارکار، اسب را به بی راهه برد، این‌جا، خواننده غنا گرفته؛ که این هم حرام است و سوار کار، با دست خود مسابقه را واگذار کرده. همان‌طوری که انسان، جلوی نفس اماره را می‌گیرد، باید موسیقی دانان هم، بتوانند به دسیسه‌های شیطان که به حرام شدن کارشان می‌انجامد، واقف باشند.

اکنون، این سوال پیش می‌آید: غنا و طرب، چه تاثیر نامطلوبی روی انسان دارد که باید مواظب باشیم؟ شاید در تلویزیون دیده‌اید که، بعضی حیوانات، برای جفت پیدا کردن، به پای کوبی و رقص می‌پردازند و حرکاتی، موزون یا غیر موزون، از خود بروز می‌دهند. انسان، زیاد از حیوانات دور نیست. زیر این پوست انسانی، یک حیوانی، پنهان شده است که با کم ترین حرکت، موسیقی، او را بیدار می‌کنند و به رقص و حرکت وا می‌دارند. تعجب نباید کرد، انسان؛ از موسیقی، لذت می‌برد و در آن لحظه، حرکاتی از خود بروز می‌دهد؛ چون به خصلت درونی خود نزدیک می‌شود و به لذت حیوانی می‌رسد. برای همین، خدا نمی‌خواهد، خلیفه‌اش از انسانیت به حیوانیت، تنزل کند. همان گونه که در قرآن می‌فرماید: «انسان از حیوان پست‌تر می‌شود» «موسیقی، تیغ دو لبی است، که هم کاربرد مفید و مطلوب دارد و هم استفاده‌ی نامناسب.»[2] نت موسیقی، مثل ریاضیات است، دو ضربدر دو، چهارتا می‌شود و هر کسی، این اصول را رعایت نکند، موسیقی او بی ارزش است و زود، استادان فن، ضعف او را می‌فهمند.

فروزان گفت: روح انسان، مثل دریاچه‌ای است و موسیقی، سنگی است که در دریاچه‌ی روح ما، انداخته می‌شود. اگر به موقع و منظم نباشد، دریاچه را به تلاطم می‌کشاند. استادان بزرگی، در ایران، موسیقی را هدایت می‌کنند که از انحراف آن، جلوگیری می‌شود.

دکتر گفت: فکر نکنم، این‌طوری باشد که شما می‌گویید.

من گفتم: می‌توانید قبول کنید یا نکنید! دست خودت است.

 

[1]. هنر در قلمرو مکتب، ص 190 تألیف جواد محدثی

[2]. هنر در قلمرو مکتب، ص 190 تألیف جواد محدثی.

  • صالح کعبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی