کرونا و امید
بنام خدا
با حالی بد به بیمارستان آوردنش زنی 37 ساله بودکه ساعت به ساعت حالش وخیم تر می گردید دوتا خواهر داشت که یکی مسئول نگهداریش بود و یکی مواظب بچه های هر دو خواهر.
خواهر بزرگ، فقط با صحبتهای خوب و پر از انرژی و امیدبخش او را به زندگی امیدوار می کرد درحالی که خواهربیمارش خیلی ناامید بود و از بیمارستان و حتی از آمدن دکتر به سمتش می ترسید که نکند لحظه های آخر زندگیش است، پر از استرس و نگرانی بود.
دکترها با پرسنل بیمارستان با تلاش شبانه روزی هم ، 140بیمار کرونایی دیگر مثل ناهید داشتند.
بعداز گذشت ده روز نتوانستند حالش را خوب کنند ، کرونا بی رحمانه در ریه های ناهید رخنه کرده بود و نمی خواست بیرون بیاید، 95 درصد ریه ناهید درگیر کرونا بود و فقط با فشار دستگاه اکسیژن زنده بود. هرساعت منتظر خبر فوت ناهید بودیم.
اما خواهرش برعکس ما، کار را تمام شده نمی دید،به همراه پرستار ها و بیشتر وقتها هم تنها، دست و پای ناهید را ورزش می داد، بدن خواهرش را با روغن زیتون ماساژ می داد که زخم بستر نگیرد، شب و روز کم میخوابید و فقط به مانیتور بیمار نگاه می کرد تا اگر کمی خطها بالا یا پائین آمد صدای پرستار کند، درحالی که ناهید در حقیقت یک فرد مرده به حسای می آمد.
شوهر ناهید روزی دو ساعت پیش همسرش می آمد تا خواهر زنش به خانه برود و حمامی کند، لباس هایش را عوض کند و دوباره پیش خواهرش برگردد،
65 روز این خواهر تلاش می کرد، قران می خواند، دعا می کرد، همیشه در گوش خواهرش زمزمه میکرد و مثل بمب انرژی برای ناهید بود تا خدا او را برگرداند.
بالاخره ناهید در حال خوب شدن بود، خواهرش به ناهید می گفت بیا باهم نفس بکشیم، نفس بکشیم، باز هم نفس بکشیم.
وقتی ناهید با خواهرش خواستند بسلامتی به خانه بروند خواهر ناهید 20 سال پیر شده بود، من به ناهید گفتم فقط زندگی تو را خدا بوسیله خواهرت بخشید و قدر خواهرت را تا زنده هستی بدان .
من نمی دانم همبستگی خوانواده بود ناهید را نجات داد یا دارو و مراقبت ما؟ یا شاید فقط خدا دوست نداشت که خواهر ناهید را ناامید کند!
- ۰۰/۰۸/۱۰