مداد

در اینجا انصاف هست...

مداد

در اینجا انصاف هست...

راه ذوالقرنین 18 دریای ژاپن

يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۰، ۰۱:۱۱ ق.ظ

چرا ژاپن را کشور «آفتاب تابان» می نامند؟ (+عکس)

با قطار، از شمال مغولستان، گذشتیم و به کوه‌هایی رسیدیم؛ چین خورده که پر از برف بودند. من از پنجره‌ی قطار، کوه‌ها را می‌دیدم. دوستانم در خواب بودند و من، در بیداری تفکر. کوه‌ها مثل فنر فشرده، پشت سر هم جمع بودند و رشته کوه‌هایی از جنوب تا شمال روسیه را گرفته بود. خدا در قرآن فرموده: «ذوالقرنین، به کوه‌ها رسید.» ما از این کوه‌ها، داشتیم عبور می‌کردیم[1].

ابرهای آسمان هم، در حال جمع شدن بودند. همان دستی که کوه‌ها را جمع کرده، با همان دست، ابر را فشرده می‌کند. یاد حدیثی از پیامبر(ص) افتادم که از پیرزنی ریسنده سوال کرد: خدا را چگونه شناختی؟

پیرزن گفت: از چرخ ریسندگی ام؛ اگر من نچرخانم، می‌ایستد. این دنیا را هم کسی می‌چرخاند و شب و روز را به وجود می‌آورد.

همان‌طوری که صحبت می‌کردیم، به سرزمینی رسیدیم به نام منچوری؛ که یک زمانی، می‌خواسته، کشوری مستقل شود؛ ولی اکنون، زیر نظر کشور چین است.

کشورکره و دریای ژاپن

به آخرین شهر روسیه رفتیم؛ این شهر در جنوب شرقی روسیه و شمال کره‌ی شمالی بود؛ به نام ناخودکا؛ که دریای ژاپن، رو به روی این شهر کوچک بود. حتماً می‌پرسید، چرا این‌جا آمده‌ایم؟ قرآن فرموده: «ذوالقرنین، تا این که به جایی که طلوع خورشید بود که همان مشرق زمین است، رسید و دید، خورشید، بر قومی طلوع می‌کند که ما میان آن‌ها و آفتاب، ساتری قرار ندادیم[2].» ذوالقرنین، به نقطه‌ای‌ رسید، که بعد از آن، دریا بود و هر صبح، خورشید از دریا، طلوع می‌کرد؛ سرزمینی که آخرین نقطه‌ی مشرق آسیا بود و مردمی در آن، زندگی می‌کردند که به علت گرمای آن منطقه، لباس یا سر پناهی نداشتند. آفتاب مستقیم به آن‌ها می‌تابید.

فروزان گفت: شرق آسیا، کشور کره است. قوم منچوری و یا مردم روسیه اند. اگر این منطقه را نگاه کنید، صورت همه‌ی آن‌ها پهن و موهایشان، سیاه و چشمانشان بادامی است. و ما الان در روسیه و در شهر ناخودکا هستیم؛ مردم ماهی‌گیر آن، شبیه به نژاد کره‌ای‌اند. در حقیقت، قبل از مرز‌بندی کشور‌ها این مردم، در قدیم، یک نژاد بودند. که از هم، جدا شده‌اند و اکنون بیش‌تر مردم، روزیشان را از دریا، فراهم می‌کنند. بیش‌تر، ماهی روغنی، صید می‌کنند و در فصل‌های به خصوص، نهنگ را صید می‌کنند.

عکس مناظر و چشم انداز های غروب خورشید با کیفیت بالا برای پروفایل

دکتر گفت: از چه صحبت می‌کنید؟

من گفتم: در قرآنمان آمده: در قدیم، در این منطقه، مردمی زندگی می‌کردند که بین خودشان و خورشید، ساتری نبود.

دکتر گفت: شاید برهنه بودند!

رضائی گفت: شاید خانه نداشتند و نمی‌دانستند خانه چیست و آفتاب، روی آن‌ها، مستقیم می‌تابید.

فروزان گفت: شاید، چون ماهی‌گیر و همیشه، در آب بودند، کارشان، اقتضا می‌کرده، برهنه باشند.

من هم گفتم: چون نزدیک آب زندگی می‌کردند، به علت شرجی هوای گرم تابستان، لباسی نمی‌پوشیدند.

فروزان گفت: به احتمال زیاد، ذوالقرنین، وقتی این مردم را دید، در تابستان بوده.

دکتر گفت: ذوالقرنین چه کسی است؟

رضائی گفت: شخصی که این مردم برهنه را دیده و قرن‌ها قبل از میلاد مسیح، زندگی می‌کرده. قرآن در باره‌ی او چیزهایی گفته.

دکتر گفت: به نظرم، این مردم، جامعه‌ی خوبی داشته‌اند. بعد ادامه داد: مشکلات انسان‌ها همین است که غریزه‌ی جنسی را سرکوب می‌کنند و آزادی جنسی و برهنه بودن، برای دنیا، پیشرفتگی فکری است و در آینده، بهترین داروی جامعه‌ی بشری خواهد شد. چون وقتی انسان‌ها، دیدن جنس مخالف، برایشان عادی شود، دیگر با دیدن دست یا چهره، زود تحریک نمی‌شوند و این شکنجه‌ی فکری، از درون، برداشته می‌شود. مشکل جامعه‌ی کنونی، با برهنه شدن، حل می‌شود. به نظر من، مردم قدیم این منطقه، که برهنه بودند، خیلی جامعه‌ی خوبی داشته اند.

رضائی گفت: منظورت بی‌حجابی در ملا عام است؟

دکتر گفت: همین که شما می‌گویید.

رضائی گفت: در جامعه‌ی اروپایی، همه برهنه‌اند و بی‌حجابی، زیاد است، پس مشکل جامعه، حل شده است؟

دکتر گفت: بیش‌تر مشکل آن‌ها، حل شده است.

رضائی گفت: یک مثال می‌زنم: اگر خانم شما، نقاش تابلو باشد و شما در خیابان شهرتان، تابلوهای نقاشی خیلی زیاد و زیبایی ‌ببینید و از آن‌ها لذت ببرید، آیا وقتی به خانه برمی‌گردید، از تابلوی نقاشی که خانمتان کشیده، لذت می‌برید؟ اصلاً تابلوی نقاشی همسرتان، برایتان سرد و خسته کننده و تکراری می‌شود. بله! وقتی تابلوی همسرتان، زیبا می‌شود که تابلویی در شهر، نبینید. وقتی زن‌ها، در بیرون خانه، حجاب داشته باشند، ولی در خانه، مقابل همسرشان، بی‌حجاب باشند، زندگی گرم و دلپذیر می‌شود. اولاً: دولت، باید این زمینه را آماده کند و دوم: زن‌ها، باید خودشان، هیچ زنی را بی‌حجاب درشهر نگذارند. چون با این کار، زندگی خودشان را بیمه می‌کنند. اگر آمار را ببینید، درصد طلاق‌ها، در اروپا، بیش‌تر از همه جاست. من و فروزان از رضائی، تشکر کردیم که حق مطلب را گفته بود،

دکتر گفت: رضائی، یک جورایی، درست می‌گوید؛ ولی همه‌ی مطلب نیست.

رضائی گفت: من بهتر از این عقلم نمی‌رسد که بگویم.

دکتر گفت: آقایان! من یک تلفن باید بزنم؛ اگر کاری با من ندارید، بروم و زود، برگردم.

 

[1]. سوره‌ی کهف، آیه‌ی 93

[2]. سوره‌ی کهف، آیه‌ی 90

  • صالح کعبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی