مداد

در اینجا انصاف هست...

مداد

در اینجا انصاف هست...

کربلا از یک نگاه دیگر(قسمت دوم)

جمعه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۱، ۰۶:۵۴ ب.ظ

بنام خدا

وقتی کاروان اسراء به در دروازه کوفه رسید ، مردم کوفه در حال نگاه کردن به 

اسراء بودند از کار خود پشیمان شده بودند و شروع به گریه کردند امام سجاد  علیه السلام را روی شتری لخت بدون زین سوار کرده بودند و پاهای امام را از زیر شکم شتر با تناب بسته بودند شتر سواران می دانند چه شکنجه ای برای امام آغاز کرده بودند بعد از یک فرسخ نرفته پوست پای امام کنده می شود و خون جاری می شود حالا دلی شکسته و پاهای زخمی به در دروازه کوفه رسیده است امام سجاد یک نگاهی به مردم کرد وبا عتاب به مردم گفت بر ما نوحه سرای می کنید و گریه سر می دهید؟ پس چه کسانی ما را کشتند؟ و همانجا ایستاد و به گریه های مردم عهد شکن نگاه می کرد.

گروه هوزان به سرکردگی شمر با دوازده سر اولین کسانی بودند وارد

کوفه شدند و گروه کنده به سرکردگی قیس ابن اشعث با سیزده سر وارد

شدند و گروهای دیگر پشت سر هم وارد شدندوقتی سر مبارک امام حسین علیه السلام وارد شد مصیب صدای قران از لبان مبارک امام شنید و رو به خزیم اسدی کرد وگفت قران شنیدی خزیم گفت من پیرم و نشنیدم شاید اشتباه کردی مصیب گفت بخدا قسم از لبان مقدس او شنیدم و سوره کهف می خواند خزیم گفت من که نشنیدم  مصیب در حیرت مانده بودچه بگوید، خزیم به مصیب گفت نگاه کن روسری دخترهای کوچک را از سرشان برداشتند و گوشواره را از گوشهایشان با زور کندن که حتی لاله گوششان خونی شده بود ،مصیب یاد بحر افتاد و گفت حتی بعضیها از لباس مرده هم دل نکندن یک خانمی که خانه اش نزدیک دروازه بود این صحنه رادید از روی لباسهای روی بندخانه اش چندتا روسری و پارچه انداخت که چندتا زن آنها را برداشته و بر رو سر دخترها انداختند صدای گریه دخترهای کوچک که دیگر نای گریه کردن نداشتند شنیده می شد و از نگاه دخترها هر شخصی می فهمید پدر این دختر سرمبارکش بر کدام نیزه هست .

حضرت زینب به در دروازه رسید ، زنها برسر و صورت خود می زدند خاک برسر می ریختند حضرت بر هودجی سوار بود که پرده های پاره پاره داشت پیش امام سجاد رسید وهمانجا ایستاد و مردم گریه امانشان نمی داد حضرت زینب با دست اشاره کرد که ساکت شوند همه حتی زنگ شتران صدا نمی داد و اول به ستایش خدا و پیامبر صحبتش را شروع کرد

اما بعد، هان ای مردم کوفه ! هان ای نیرنگ بازان و پیمان شکنان! آیا برما گریه

می کنید؟ امید، که اشکهایتان هرگز نخشکد و شیون و فریادتان به آرامش نگراید! آیا اکنون ناله و شیون سر می دهید؟

آری ، به خدا سوگند باید به حال خود بگریید! چرا که شما با این دنباله روی از ظالم رسوای تاریخ را به ننگ و عار آلوده ساختید که هرگز نمی توانید آن را بشویید و پاک کنید،

خزیم اسدی به مصیب گفت بخدا قسم بانویی دانشورتر وسخنورتر از او هرگز ندیدم! گویا سخنوری را از پدرش علی علیه السلام فرا گرفته است انسان را به یاد آن امیر سخن می انداخت.

حضرت زینب فرمود هان ای مردم کوفه! به هوش باشید که کردار زشت و بسیار 

بدی را برای سرای دیگرتان از پیش فرستادید،

آیا می دانیدچه خون مقدسی را بر زمین ریختید؟ 

آیا می دانید چه حرمتی شکوهباری را از آن حضرت شکستید؟

آیا می دانید دختران پیامبر را از حریم حرمشان بیرون کشیدید و به اسارت بردید؟ براستی به جنایتی سهمگین و هول انگیزی دست زدید!

ازمیان مردم پیرمردی با گریه و با فریاد گفت پدر و مادرم فدایتان باد شما بهترین نسل و تباراین سرزمین هستید نه ذلت می پذیرد و نه شکست! روکرد به

حضرت زینب و گفت اشتباه کردیم و همه گریه کردند

کاروان به آرامی به حرکت خود ادامه داد و جمعیت به دنبالشان رفتند ولی اما

چند نفردور بحر جمع شده بودند و باهم حرف می زدند مصیب اینطرف دروازه

به آنها نگاه می کرد و می خواست سوار اسبش شود و همراه کاروان به کوفه وارد شود که قیس دوان دوان لگام اسب مصیب را گرفت و گفت یک لحظه صبر کن بحر فلج شده و احتیاج به اسبت داریم او را به حکیم برسانیم مصیب گفت من کاری به شماها ندارم قیس لگام اسب را رها نمی کرد تا اینکه مصیب گفت به یک شرط و آن اینکه زمانی آمدن اسراء  به من بگو صدای قرآن شنیدی یا خیر قیس گفت بله از سر بریده امام حسین شنیدم  مصیب به او گفت اگر راست می گوی بگو کدام آیه بود  قیس گفت« ام حسبت ان اصحاب الکهف والرقیم کانوا من ایاتنا عجبا »مصیب پاهایش سست شد و روی زمین نشست و گفت السلام علیک یابا عبدالله المظلوم ابن المظلوم خدا لعنت کند کسانی که تو را شهید کردند

بلند شدو همراه قیس و بحر به خانه حکیم رفتند و حکیم به آنها گفت  تا فردا

خوب می شود اما بحر تا آخر عمر فلج ماند. پایان

ازکتاب لهوف سیدابن طاووس

 

 

  • صالح کعبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی