مداد

در اینجا انصاف هست...

مداد

در اینجا انصاف هست...

۱۴
شهریور

ساختار کهکشان راه شیری و چگونگی کشف آن - زومیت

بنام خدا 

یک تفسیر قشنگ از نمازهای پنجگانه

"بسم الله الرحمن الرحیم"
* یک اهل دلی می گفت:
هر کسی نمازصبحش_قضابشه_زیر
خط_صفره》🌹

👈گفت:«در حدیث اومده از امام صادق -علیه‌السلام- سؤال شد:«چرا کعبه را کعبه نامیدند؟» فرمودند: «چون مربع است و چهارگوش » پرسیدند: «چرا مربع شد؟» فرمودند: «چون مقابل بیت‌المعمور در آسمان چهارم است و آن نیز چهارگوش است.» پرسیدند:«چرا بیت‌المعمور مربع شد؟» فرمودند: «چون محاذی عرش خداست که آن نیز چهارگوش است» پرسیدند: «چرا عرش چهارگوش شد؟» فرمودند: «چون از ۴ کلمه ای که این کلمات ۴ ستون و ارکان بنای اسلام است، تشکیل شده.: سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر»🌹

⁉️خب‌! می‌دونید وقتی داریم نماز می‎خونیم، موقع ذکر تسبیحات اربعه، مرتبه‌ی اولش در واقع داریم دور خانه‌ی خدا طواف می‌کنیم؟ و دومین باری که تکرار می‌کنیم دور بیت‌المعمور؟ و مرتبه سوم رسیدیم به عرش خدا و داریم عرشش رو طواف می‌کنیم!؟

⁉️و اما کی می‌دونه چرا آخر نماز سلام می‌دهیم؟
چون توی رکعات قبل نمازمون، رسیدیم به عرش خدا! حالا اون‌جا، توی عرش داریم پیامبر -صلی‌الله علیه و آله- و بندگان صالح خدا رو می‌بینیم و بهشون سلام می‌دهیم!
السلام علیک ایها النّبی و رحمة الله و برکاته.....السلام علینا و علی عبادلله الصالحین.....السلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
این‌‎‌طور نیست!؟»
      ⚘⚘⚘⚘⚘

🔰 «حالا می‌خوام اون راز اصلی رو بهتون بگم!» 

🔵 بیاین با هم بشماریم در شبانه‌روز چند مرتبه تسبیحات اربعه می‌گیم: توی نماز ظهر، ۲ مرتبه؛ نماز عصر، ۲ مرتبه؛ نماز مغرب، ۱ مرتبه؛ نماز عشاء، ۲ مرتبه.
جمعش شد چقدر؟ ۷ مرتبه. یعنی یه طواف کامل! در شبانه روز یک مرتبه دور خانه‌ی خدا طواف می‌کنیم!
هر طوافی هم که با نماز بعدش کامل می‌شه. این‌جاست که اون دو رکعت نماز صبحمون، می‌شه همون دو رکعت نمازی که بعد از طواف، پشت مقام ابراهیم می‌خونیم و اَعمال‌مون تکمیل می‌شه انشاءالله درحقیقت اولین نماز پیامبر ظهر همان روزی که ازمسافرت معراج آمد بود شروع شد، و نماز جمعه هم ظهر جمعه هست که دلیلی هست بر اولین نماز در ظهر برپا شده ،
عزیزان! مراقب باشیم نمازصبحمون قضا نشه🙏🏼 نماز به دوگونه هست یا اظهار بندگی به پیشگاه الهی است یا رسیدن به قرب خداوند متعال هست ، تمام کارهای خوب ثواب دارد، و انسان را به خداوند نزدیک می کند، اما نماز سریعترین عبادتی هست، که انسان را به قرب  پروردگار  می رساند. وقتی مومنی  خود را در مقام  مقایسه قرار  می دهد، در مقابل مشرکین و کافران و گاو پرستان ناخوداگاه  ، خود را بالاتر از همه می بیند.  و فقط ، سجاده نمازش به وسعت  تمام کهکشانها گسترش دارد ، روحش انچنان بزرگست که در زمین زندگی می کند و با چشم یقینش  بهشت و جهنم را می بیند حالا این انسان قدم در معراج گذاشت خدا به فرشتها می فرمائید برای اینچنین انسانی سجده کنید و حالاانسان به معرفت خدا رسیده ولایق درجه عبد شدن را پیدا کرده و سجده بندگی بجا می آورد و اشهدان محمدا عبده  ورسوله (اولا از دوستم حمید که در این مطلب به کمکم رسید کمال تشکر را دارم  درمورد نماز اولا خودم را نصیحت می کنم بعد شما)

  • صالح کعبی
۰۶
شهریور

رؤیت‌پذیری هلال ماه رمضان ۱۴۴۲ در شامگاه ۲۴ فروردین - ایسنا

ذوالقرنین اهل کجاست؟

 

عصر من با آقای فروزان به دیدن آقای رضائی رفتیم. خانه‌ی ایشان، در دامنه‌ی کوه بود که سراشیبی نسبتاً تندی داشت. بیش‌تر خانه‌های سیوند، این‌گونه است. ما قرار بود، شب، همان‌جا، شام بخوریم و نقشه‌ی راه را مشخص کنیم.

بعد از شام، اولین سوال را فروزان پرسید که ذوالقرنین، اهل چین، خاورمیانه یا آفریقا است؟

رضائی گفت: اگر اهل چین بود. پس شرق را دیده؛ لازم نیست، آن‌جا را کشف کند. فقط غرب مانده بود و اگر اهل آفریقا و اروپا بود، غرب را دیده و شرق مانده که کشف کند؛ در حالی که قرآن فرموده: ذوالقرنین غرب و شرق را کشف کرد. پس باید، اهل خاورمیانه، باشد.

دلیل اول: در قرآن، ذوالقرنین، خدا پرست بوده و ایرانیان، خداپرست بوده‌اند.

دلیل دوم: گارد جاویدان، در تخت‌جمشید، وجود دارد؛ پس سابقه‌ی تاریخی دارد.

و دلیل سوم: تنها لشکری

 که توانست بدون ترس از سرزمین ایران، عبور کند خود لشکر ایران بودو هیچ لشکری جرات این کار نداشت.

فروزان گفت: در افسانه‌های سومری آمده است که پهلوانی به نام گیل گامش، در جست و جوی زندگی جاوید، به جزیره‌ای به نام دیلمون، سفر کرد. ما نمی‌دانیم، دیلمون کجاست و گیل گامش کی و چند روز، به آن‌جا رسیده است،[1] اما اکثر مورخان، بر این عقیده‌اند که افسانه‌ها، بر اساس واقعیات، ساخته شده ‌اند؛ لیکن با گذشت زمان، دچار دگرگونی شده و به شکل افسانه و اسطوره، درآمده‌اند. آن چنان اغراق گویی شده که با عقل، سازگار نیست. در حقیقت، واقعیت بوده که از سومر، یک نفر، برای جاویدان شدن، بار سفر را بسته است؛ نظر شما چیست؟

رضایی گفت:

انسان‌ها، در گذشته‌های دور، با هم زندگی می‌کردند و سپس از هم جدا شده‌اند. به همین دلیل، برخی باور‌ها و شکل زندگی آن‌ها در دوران زندگی مشترک، مانند هم بوده است. همچنین داستان‌ها و افسانه‌ها هم، مثل هم است. شاید قهرمان داستان ما، یک نفر در دو داستان، آمده است، سرزمین سومر شمال همدان وقسمتی از کردستان بوده است. 

فروزان، رو به رضایی کرد و گفت: چرا لشکر ذوالقرنین، از شمال ایران حرکت کردند؟

رضائی گفت: علامت‌هایی از زندگی طولانی، در سرزمین‌های شمالی داشتند.

من گفتم: بیشتر توضیح بدهید.

رضائی گفت: هزاران سال قبل، اهالی قفقاز و مردم دریای خزر، از دانه‌ی بوته ا‌ی به نام کفیر، استفاده می‌کردند. این دانه را 24 ساعت می‌گذارند تا تخمیر شود و این شیر گازدار و ترش، مثل دوغ می‌شود و مردم از آن استفاده می‌کنند. پیرمردهایشان، تا 120 سالگی، اسب سواری می‌کنند و همیشه، طولانی بودن عمر خود را از دانه‌ی کفیر می‌دانند که خدا به آن‌ها هدیه داده است. این‌ها که به گوش ذوالقرنین رسیده، این سرزمین را برای کاوش بیش‌تر، مدنظر قرار داده.

من گفتم: خیلی جالب است؛ ما باید برویم گرجستان، تا از این دوغ، بخوریم.

فروزان گفت: فکر نمی‌کنم فقط این باشد؛ یک موضوع دیگری است که چرا ذوالقرنین، از شمال ایران، حرکت کرده است.

رضائی گفت: بله! موضوع دیگر، این است؛ ذوالقرنین، این راه را می‌شناخت که مهاجرت قوم آریایی، به جنوب، از این مسیر بوده.

فروزان گفت: لشکری که ذوالقرنین، همراه خود آورده بود، باید از راه‌های خوب و بدون کوه و کمر عبور کند تا خطری برای سربازان و اسب‌های آن‌ها نباشد و آن راه را آریایی‌ها، خوب می‌شناختند. باید رشته کوه‌های قفقاز کوچک و کوه‌های قفقاز را از سمت راست که پایتخت آذربایجان فعلی است می‌گذرانند و از کنار ساحل، به سوی شمال غربی و از بین رشته کوه‌های ارتفاعات مرکزی ولگای روسیه، عبور کرده و به سوی مسکوی امروزی رفته و از آن‌جا به سن پطرزبورگ رسیده باشند که قبلا، وجود نداشته. در بین راه، رودخانه‌هایی است که برای لشکر و اسبانشان مفید بوده است.

گفتم: خدا در قرآن، (سوره کهف آیه 86) فرموده: خورشید، در چشمه‌ی آب تاریک، مثل لجن فرود می‌آید. پس آن چشمه، کجا است؟

رضائی گفت: ما باید در مسیر حرکت سفرمان، طوری برنامه‌ریزی کنیم که درباره‌ی بیش‌تر چشمه‌ها و دریاچه‌ها مطالعه کنیم؛ شاید یکی از آن‌ها، همان دریاچه است .

فروزان گفت: پس، مسیر حرکت ما، از شمال ایران یعنی آستارا، شروع می‌شود. به امید خدا، اولین کشور، آذربایجان و بعد گرجستان است.

گفتم: برای دوغ کفیر برویم؛

فروزان گفت: نه، برای دریای سیاه، باید برویم!

رضائی گفت: ولی قرآن گفته، چشمه است؛ دریاچه، نگفته.

فروزان گفت: قرآن فرموده؛ سیاه، پس باید، یک نگاهی به دریای سیاه بکنیم.

فروزان با صدای بلند گفت: ما، باید حرکتمان، به سوی شمال غربی گرجستان باشد که شمال دریای سیاه است و دریاچه‌ی آزوف روسیه و بعد، حرکت به سوی شمال مسکو و دریاچه‌های آن؛ بعد، کشورهای فنلاند، سوئد و نروژ و این، پایان سفر اول است؛ موافقید؟

بعد از نگاه کردن به هم، گفتیم باشد. و قرار شد پول و گذرنامه و روادید آن کشورها را آماده کنیم.

شروع سفر اول راه ذوالقرنین

بعد از چندین ماه، همه‌ی ملزومات سفر را آماده‌ و سفارش‌های لازم را به دوستانمان کردیم. با خانواده‌هایمان، خداحافظی کردیم و با توکل بر خدا، از شیراز با اتوبوس به سمت تهران، حرکت کردیم تا از آن‌جا، به نزدیک رود ارس و بعد به طرف شهر مرزی آستارا، برویم. در مورد صحبت دوستانم به فکر فرو رفتم و از پشت شیشه ماشین به آسمان نگاه می‌کردم هلال ماه را دیدم که کاسه گدایی خود را به سوی خدا دراز کرده و با سرعت در حرکت است ، چند لکه ابر گمشده‌ی پائیزی هم دنبال او می دویدند و من هم در تخیلاتم به دنبال ابرها بودم که خوابم برد. فردا صبح که به تهران رسیدیم، بعضی هماهنگی‌های لازم را انجام دادیم و مقداری لازم از پولمان را به ارز تبدیل کردیم.

  • صالح کعبی
۰۴
شهریور

همشهری آنلاین - زندگینامه: امیر حاج امینی (۱۳۴۰ - ۱۳۶۵)

بسم الله الرحمن الرحیم

   وقتی انسان شناخت پیدا می کند ،که حق و حقیقت کجا هست ، آن شخص از دایره شخصی( من بودن) پا جلوتر می گذارد و در دایره دیگری بنام جامعه پا  می گذارد و چون از دایره بسته زندگی شخصی بیرون می آید ، و از نزدیک با معرفت ،  سقوط و صعود جامعه را درک می کند و به مقتضیات آن زمانه تصمیم می گیرد ، که چه عکس العملی انجام بدهد  حالا این شخص اگر در خانه هم بمیرد شهیدست و بفرموده شهید سلیمانی انسان باید اول شهید شود تا به شهادت برسد.

پیامبر اکرم (ص) فرموده هرفرد با ایمانی از امت من صدیق و شهیداست (آیه 19 سوره حدید) یعنی بدون جنگ انسان سعادت شهادت را درک می کند البته خداوند به برخی افراد که با شمشیر کشته شده اند نظر خاص و ویژه دارد.  امام السجاد علیه السلام می فرماید ، که هرکه در زمان غیبت امام  بر موالات و دوستی ما بمیرد خداوند پاداش هزار شهید مانندشهدای بدر و احد به او عطا کند (میزان الحکمه)*کل این مطالب بالا فقط یک کلمه هست و آن هم معرفت انسان است که انسان را سعادت مند  می کند حالا ببینید مقام شهید را  ! 

بدیهی است ، که تنها خداوند است که گواه و حاضر و شاهد است ، و چیزی از دایره دانش او خارج نیست  ، و حالا شهید بسیاری از آیات قران به عنوان صفتی از صفات الاهی بیان شده است . شهید مثل مدال بر سینه تاریخ می درخشد و مثل شهدای کربلا ، تاریخ به آن افتخار می کند و می ماند تا قیامت ، ولی حالا من و شما هستیم ، اگر راه شهید را نرویم زنده هستیم ولی مردگان متحرک که در دایره بسته زندگی خود را زندانی کرده ایم و فراموش خواهیم شد

وقتی به نور معرفت پیامبران و صدیقین و صالحین و شهدا وصل باشیم ما زنده ایم و زندگی می کنیم و آزادیم  و همراه انها از خدا روزی معرفت می گیریم.  والسلام 

  • صالح کعبی
۰۱
شهریور

رمزگشایی‌های جدید از گل‌نبشته‌های باروی تخت‌ جمشید ‌ - ایسنا

فصل اولدوستان قدیمی
داستان از آن‌جا شروع می‌شود که دو نفر از دوستان قدیمی، در شهر مرودشت، یک روز قبل از عیدنوروز 1388به دیدن من آمدند. یکی از آن‌ها، آقای فروزان، اهل شیراز و دومی، آقای رضایی، اهل سیوند بود،  سیوند بین تخت جمشید و پاسارگاد قرار دارد مردم سیوند  یکی از قدیمی‌ترین گویش موجود در ایران را دارند.من با آقای رضائی در کارخانه آزمایش کار می کردیم و خاطرات خوب زیادی با هم داشتیم و برای فروزان هم تعریف می کردیم  در بین صحبتها یمان من یک پیشنهادی برای دوستانم کردم ، و گفتم 

همان‌طوری که می‌دانید، فردا، اول فروردین است؛ بهتر نیست به تخت‌جمشید برویم؛ تجدید دیداری بکنیم و از دروازه‌ی ملل، وارد تخت‌جمشید بشویم؛ مثل بیش‌تر کشورها که در قدیم، در عید نوروز، به تخت‌جمشید می‌آمدند و چه قدر زیبا بود؛ این صحنه انگار، دوباره، تاریخ به عقب برگشته؛ تصور بکنید؛ دوستانم گفتند:

ما اصلاً برای همین آمده‌ایم. می‌خواهیم زمانی که آفتاب، برای اولین روز فروردین، روی تخت‌جمشید، نور افشانی می‌کند، آن‌جا باشیم.

گفتم برای چه‌کاری است؟ آن‌ها گفتند: شاید سایه‌های ستون‌ها و سنگ‌ها، از نور خورشید، علامتی به ما، نشان ‌دهد؛ شاید راهی و معمایی جدید، یا چیزی که ما نمی‌دانیم پیدا کنیم.خلاصه چندین ساعت حرف زدیم و با این رویا خوبمان برد.

دنبال علامت گنج

اول صبح، با هم، صبحانه را خوردیم و به طرف تخت‌جمشید، حرکت کردیم. با آن که هوا، گرگ ومیش بود، ولی ستون‌های ایستاده‌ی تخت‌جمشید، از دور، مثل سربازهای نگهبان که آثار وطنشان را پاسداری می‌کنند، درسینه‌ی کوه، رحمت ایستاده بودند. نگهبان‌ها، از دیدن ما، تعجب کردند؛ چون، هنوز آفتاب نزده، آن‌جا بودیم. یکی از نگهبان‌ها، به نام آقای صابری، دوست و همسایه‌ی ما بود ما را به احترام او، راه دادند. یک جایی نشستیم تا آفتاب، ازپشت کوه رحمت، طلوع کند.

رضایی، نگاهی به تخت‌جمشید انداخت و گفت: آیا می‌دانید اهرام مصر، راه‌های مخفی دارند و هر کدام، با رمز مخصوصی، طراحی شده‌اند تا دزدان طلا، نتوانند آن‌ها را غارت کنند؟ این را می‌گویم که بدانیم ساخت تخت‌جمشید، تقریباً 120 سال طول کشیده و آیا در این مدت، به فکر  پادشاهان  آن‌ها نرسیده که راهی مخفی، درست کرده و طلا و چیزهای با ارزش خود را، در آن‌جا، مخفی کنند و چون به ایام نوروز، زیاد اهمیت می‌دادند، شاید علامت آن‌ها با اولین نور خورشید که به ستون‌ها و قله‌ی کوه‌ها نور افشانی می‌کند، سایه‌ی آن مکان مخفی را نشان می‌دهد. ولی پادشاهان، نوروز را هم، به خاطر سال نو و هم نوری که اول سال، بر  اموالشان  پرتو افشانی می‌کند، جشن می‌گرفتند. مثلاً یکی از فراعنه‌ی مصر، مجسمه‌ی خود را در غاری قرار داده بود و سالی یک مرتبه، و فقط در روز تولد او، نور خورشید، به صورت مجسمه می‌تابید و تولد او را در این روز، نشان می‌داد. آیا ممکن است، شاهان ایران باستان، چنین کارهایی انجام داده باشند؟

گفتم:  آقای رضائی، شاید شما دنبال همان گنجی هستید که حالا در لندن و پاریس هست. رضائی گفت: شاید همان باشد و شاید هم گنج دیگری در کار باشد. برای این که یک شاه، بر تخت‌جمشید حکومت نکرده، بلکه چندین شاه،  بوده  و هر شاهی، رازی دارد. به این‌ها اکتفا نباید کرد.

قرار بر این شد که ما سه نفر، هرکدام به قسمتی از تخت‌جمشید برویم. رضائی، از دروازه‌ی ملل، فیلم‌برداری کند وآن جا را زیر نظر بگیرد، من هم از کاخ تجر یا کاخ آینه عکس بگیرم. فروزان، از خزانه،  و با عکس و فیلم آن، یک ساعت را ضبط کند. همان لحظه که آفتاب طلوع کرد، من، حس کردم، اولین نقطه‌ای که آفتاب بر آن تابیده، بر کاخ تچر یا آینه است که به علت صیقلی بودن سنگ‌های کاخ، تصویر انسان در آن منعکس می‌شود. شروع به عکس و فیلم برداری کردم. از اینکه در خانه‌ی یکی از شاهان پا گذشته‌ام یک احساس عجیبی داشتم به این فکر می‌کردم که این میراث گذشتگان را که به ما رسیده، باید زیبا و سالم به آیندگان تحویل بدهیم واین، کم‌ترین وظیفه‌ی ما درمقابل آن‌ها است. در حال فیلم‌برداری از یکی از تاقچه‌های زیبای تالار آینه بودم که تازه، آفتاب به آن تابیده بود؛ یک نوشته‌ی طومار مانند بزرگ که کل تاقچه را پر کرده بود، نظرم را جلب کرد. خیال کردم، مربوط به تخت‌جمشید است؛ ولی اشتباه می‌کردم؛ این نوشته، مثل سنگ قبر‌ها، با خط فارسی امروزی، نوشته شده بود و در آن، از شاه سابق 2500 ساله‌ی حکومت شاهنشاهی تعریف و تمجید شده بود. با خودم گفتم: کاش کاخ آیینه را خراب نکرده بودند؛ حداقل، روی تابلو می‌نوشتند و آن را کنار این میراث گرانمایه می‌گذاشتند؛ نه آن که با حرف‌های بیهوده، دیوار را سوراخ سوراخ کرده بودندو این منظره‌ی بد را درست کرده بودند.

بعد از یک ساعت، دوستانم را دیدم؛ از صورتشان معلوم بود چیزی دستگیرشان نشده. قرار شد، بعداً در خانه، در باره‌ی عکس‌ها و فیلم‌ها، به دقت بحث و گفتگو کنیم.

 

رضائی، تائید کرد و گفت: ما نباید دنبال افسانه برویم. چه چیزی بهتر از قرآن؛ داستان‌هایش، صددرصد حقیقت دارد و افسانه‌ای، درکار نیست. مثلاً داستان حضرت یوسف که در کنعان بود؛ بعد به مصر رفت یا حضرت موسی که از مصر، بیرون آمد و از راه دریا گذر کرد. یا حضرت ذوالقرنین، کسی بوده که زمین را پیموده و به غرب و شرق عالم رفته.

فروزان گفت: منظورت از این مطالب چیست؟

رضائی گفت: همان طوری که می‌دانید، حضرت ذوالقرنین، کسی است که زمین را پیموده؛ به غرب وشرق رفته و طلا هم پیدا کرده. این داستان صد‌درصد واقعی است. پس اگر ما تحقیقات کاملی انجام دهیم، هم  مسیر حرکت ذوالقرنین را پیدا می‌کنیم و هم به طلا وآب حیات که حضرت خضر رسیده می‌رسیم.

فروزان، دستش را بلند کرد و گفت: زیاد تند نروید. این، پا جای پای آن جناب گذاشتن است. راهی که رفته، باید ما هم برویم. فقط، مطالعه‌ی خالی هم به درد نمی‌خورد. این، نقشه‌ی گنج است و فکر اساسی، می‌خواهد.

من گفتم: من شنیدم  حضرت خضر، به آب حیات رسیده بود، ولی نشنیده‌ام که به طلا رسیده باشد.

رضائی گفت: بعد از این که حضرت خضر، به آب زندگانی  رسید و از آن نوشید، به سوی ذوالقرنین و لشکرش آمد و به آن‌ها خبر داد؛ تمام لشکر، به دنبال آب گشتند؛ ولی چاه، ناپدید شده بود. بعد از چند وقت، آن‌ها ناامید، برگشتند. در حین برگشتن درتاریکی به طلا رسیدند؛ ولی با خود نبردند. ما باید جای آن‌ها را پیدا کنیم.

گفتم: پس در باره‌ی گارد جاویدان تخت جمشیدکه 10 هزار نفر بودند و هر کس ‌می مرده، یکی به جای آن می‌گذاشتند و همیشه، این عدد 10 هزار نفر، ثابت بوده یک اعتقاد قدیم و ریشه‌ی تاریخی داشته.

فروزان گفت: بله! آن سربازان، برای جاویدان ماندن، به غرب و شرق عالم، سفر کردند. بعد از این سفر بود که این رسم ماندگار «گارد جاویدان» در تخت‌جمشید، ماندگار شد. و با این سفر به جواب این که آیا ذوالقرنین همان کورش هست هم می رسیم.

رضائی به فروزان گفت: باید پولی آماده کنیم؛ و بار سفر را ببندیم و حرکت ذوالقرنین، از غرب اروپا  تاشرق آسیا را بپیمایم. این کار بعد از بازنشستگی، هم تفریح است و هم تحقیق. وقتی دیدم هدف خوبی دارند، گفتم: من هم با شما هستم.

رضائی گفت: این سفر، پول زیادی می‌طلبد.

من گفتم: از پول حق سنوات بازنشستگی هنوز مقداری دارم

فروزان  گفت: من هم پس اندازی دارم .

رضائی، با لبخندگفت: من هم تازگی‌ها وام گرفته ام. مثل این که کارها از اول، درست شده بود. فقط نقشه‌ی راه باید داشته باشیم که بدانیم حضرت ذوالقرنین، اول از غرب، به کدام کشور، مسافرت کرده و بعد به شرق، به کدام کشور، رسیده.

من گفتم: نمی‌شود همان اول به شرق برویم؟

رضائی گفت: ما اول به غرب می‌رویم تا مطمئن شویم، راهی که رفته ایم، درست است. بعد نقطه‌ی حرکت را از غرب، شروع می‌ کنیم ، و با اطمینان، حرکت را ادامه می‌دهیم و به شرق می‌رویم. اول مشخص شود، کدام کشور، باید برویم تا گذرنامه‌ی آن کشور را بگیریم و بعد ملزومات سفر را آماده کنیم. قرار شد چند روز دیگر، فکر کنیم تا اگر مصمم به رفتن شدیم، در باره‌ی کشور مقصد تحقیق کنیم.

فروزان گفت:

از دست برده بود وجودم خمار عشق
دولت مساعد آمد و می‌‌در پیاله بود

 

بعد از چند روز با هم، قرار گذاشتیم، که  هم‌دیگر را در خانه‌ی رضائی ببینیم و نقشه‌ی راه را مشخص، و روی آن بحث کنیم تا اگر به نتیجه رسیدیم، برای همان کشورها، روادید بگیریم.

 

  • صالح کعبی
۲۹
مرداد

What Is the Kaaba? A Brief History of the Holiest Muslim Site Ahead of Hajj  2017

بنام خدا : وقتی ماه ذی الحجه، ملیونها انسان مومن ، برای مناسک حج ، به شهرمکه تشریف می برند ، تقریبا دو ماه بعد، در اربعین حسینی علیه السلام ملیونها انسان عاشق، برای مناسک اربعین ،  و با پای پیاده ، (مشایه) بطرف شهر کربلا حرکت میکنند، . همانطور که مردم در حج لباس احرام  می پوشند. در کربلا هم لباس سیاه می پوشند ، وقتی در حج مردم  ازصفا تا مروه در رفت آمد  هستند، و کار حضرت هاجر را تکرار می کنند ،  مردم در کربلا هم ، از حرم حضرت امام حسین ، تا حرم حضرت ابوالفضل العباس، در رفت و آمد  هستند .

 این سمت حضرت هاجر رنج بسیار کشید و قهرمان میدان بوده و در قرآن هست . و  اما آنطرف، حضرت زینب رنج بسیار کشید و قهرمان میدان بود که در قرآن وجود دارد (سوره احزاب آیه 33). مقام ابراهیم در روبروی در خانه خدا هست و در کربلا مقام حبیب ابن مظاهر در ورودی حرم امام حسین است .این سمت پیش خانه خدا چاه زمزم هست که آبش می جوشد ، و آنطرف کنار قبر امام حسین در گودی قتلگاه خون امام حسین تا قیامت مثل چاه زمزم می جوشد و سنگی بزرگ روی آن گذاشتند.

ولی سنگ حجر السود در گوشه خانه خدا هست.  اما حجر السود کربلا کجاست قبر امام حسین برعکس تمام قبرها شش گوشه هست که یکی از گوشه هایش مثل حجرالسود، متبرکه به قبر علی اصغر شش ماه است که انجا دفن شده  است ، آیا این اتفاقی هست یا خدا به بنده اش می خواهد عزت بدهد . رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند بنگر تا چه حد است مکان آدمیت

  • صالح کعبی
۲۷
مرداد

کیفیت نماز توسل حضرت ابوالفضل العباس (ع) | خبرگزاری صدا و سیما

حس کردم صورتم خیس شده، خیال کردم کسی برایمان آب آورده و در آن تاریکی که به خوبی کسی را نمی دیدم، گفتم آب آب ولی از آب خبری نبود ، بله یکی از بچه ها که طرف تانکر آب رفته بود شلوارش خیس شده بود و از کنار صورتم عبور کرده و صورتم را خیس کرده بود.

نشستم و به بعضی از مجروهان کنارم نگاه کردم آنها بعلت خون ریزی زیاد تشنه تر از ما بودند، بعد یک نگاهی به تانکرآب انداختم که از دور مثل شبح در تاریکی بود، تقریبا  50متر و یا بیشتر با ما فاصله داشت و کسی انجا نبود، عراقیها همه بچه ها را متفرق کرده بودند و همه را به آخر سالن که ما بودیم جمع کردند. من به رفقایم گفتم من می روم آب از تانکر می آورم، بچه ها گفتن آنجا نرو، عراقیها پیش تانکر هستند و تو را می کشند، من گفتم باید بروم و وقتی بلند شدم چند قدمی برنداشتم  که دیدم جلوی چشمانم سیاهی می رود و بعلت ضعف بدنی روی زمین  افتادم، آخر دو روز هست که عراقیها آب و غذا به ما ندادند و شب قبل از اسارتم بعلت اینکه دوستم شهیدشده بود شام هم نخورده بودم چندساعتی غش کرده بودم بچه ها یک نفر که پیراهنش خیس بود آورده بودند که آب پیراهنش را دردهانم چلاندن که به هوش آمدم به سختی نفس می کشیدم مرگ مثل خواب میماند فقط با گناه کردن مرگ برای انسان سخت می شود ، ارام ارام نفس کشیدنم خوب شد. وبطرف تانکر حرکت کردم بچه ها هرچه مانع شدن قبول نکردم و کنار دیوار را گرفتم و رفتم، یک زیرپوش مشکی داشتم که پدرم آخرین باری که به خانه رفته بودم برایم خریده بود استتار خوبی بود، وقتی به 25 متری تانکر رسیدم یکی از بچه ها را دیدم که از دست آویزانش کرده بودن و ناله ضعیفی می کرد، بنظرم فرار کرده بودکه  عراقیها  گرفته بودنش ، با صدای ضعیف گفت کجا می روی گفتم می خواهم آب بیاورم گفت تو دیونه هستی حالا تو را بعلت فرار می کشند، من به او گفتم نترس خدا با ماست برای تو هم آب میاورم، شروع بحرکت کردم نزدیک تانکر رسیدم تانکر یک متر در یک متر عرض و طولش بود که یک دریچه کوچکی داشت این تانکر کوچک برای تقریبا 1000نفرخیلی خیلی کم بود هشت نفر از بچه های خودی بعلت ضعف یا ازدحام زیاد  زیر دست پا شهید شده بودند، زمین خیس بود ولی بچه ها تشنه شهید شده بودند. 

دو سرباز عراقی کنار تانکر تکیه داده بودند و سیگار می کشیدند من پایین تانکر دراز کشیدم تا من را نبینند وقتی عراقیها شروع به قدم زدن کردن من چفیه را دور گردنم باز کردم و به آرامی چفیه را از دریچه بالای تانکر در آب فرستادم و زود به آب رسیدم، تانکر به اندازه کافی پر از آب بود تا چفیه رو به سطح اب برسونم،  بیاد بچه ها افتادم که چندساعت ازدهام کردند آخر ربع تانکر هم آب نخوردند و نگذاشتن دیگران آب بخورند و لعنت به بعثیها  ، که اینچنین کاری را ترتیب داده بودندکه بچه ها را بکشتن بدهند. چفیه را از آب بیرون آوردم و آب کثیف چفیه را چلاندم وبعد به آرامی چفیه را دوباره در تانکر فرستادم و از تانکر بیرون آوردم و در دهانم چلاندم آب گوارای بود ، بعد بخودم  گفتم آب رودخانه فرات؟ بیادابوالفضل العباس افتادم  که می توانست آب بخورد ولی آب فرات نخورد فقط نگرانیش این بود اول برای کودکان تشنه آب ببرد، چقدر ابوالفضل صبرزیاد و ایمان قوی داشت و باوفا بود راست گفت امام حسین علیه السلام که هیچ یارانی بهتراز یارانم نیست حالا بفرموده امام خمینی رسیدم که «کل ارضا کربلا و کل یوما عاشورا» ولی من با ایمان ضعیفم شکست خوردم  سالها یا حسین و یا ابولفضل گفتم و سینه زدم آخر یک کار مثل ابوالفضل العباس نتوانستم انجام بدهم همانجا اشکهایم جاری شد و جلو هق هق گریهام را گرفتم. کنار خودم یک کلاه آهنی سفید دژبانی عراقی بود که بعلت نداشتن بند او را انداخته بودند، آن را پیش خودم آوردم و شروع به پر کردن آب تانکر بوسیله چفیه بدون سرو صدا کردم بیشتر از یک ساعت طول کشید کلاه پر آب کردم در حال جمع کردن چفیه بودم که یکدفعه چراغ چند ماشین در داخل سالن تابید، من در سایه تانکر دراز کشیدم و کلاه آهنی را که پر از آب بود به تانکر آب نزدیک کردم که دیده نشود، چهار ماشین جیپ ارتشی داخل شدند چند سرباز عراقی اجساد مطهر شهدا را از جلوی راه ماشین کشان کشان پیش من آوردند، و من خودم را مثل مرده ، انداخته بودم ، زیر چشمی به اتفاقات  نگاه می کردم 60 سرباز عراقی دو طرف ماشینها سریع دویدند، وبسوی بچه های مجروح و اسیر حمله کردند و با چوب و باتوم آنها را می زدند که عقب بروند و مجروحین هم زیر پای دیگران فقط صدایشان را خدا می شنید بعداز اینکه عراقیها از کتک کاری خسته شدند فرمانده عراقیها شروع به صحبت کردند که من بعلت دور بودن  نمی شنیدم چه می گفت : بعداز ربع ساعت سوار ماشین شد و برگشت و وقتی نزدیک تانکر آب آمد ایستاد و گفت این کشته ها را فردا صبح بیرون ببرید، و بعد رفتن و مثل قبل باز همه جا تاریک شده بود، و دو سرباز بازهم دوباره سیگار روشن کردند و شروع به قدم زدن کردند من هم  نمی دانم از ترس یا از ضعف بود یا اینکه در آب خوابیده بودم کل بدنم مثل بید می لرزید دندانهایم آنچنان به هم  می خورد که  ترسیدم سربازها بشنوند زود کلاه زیر لباسم  پنهان کردم و بطرف بچه ها آوردم این غنیمت آب برای من و بچه ها خیلی با ارزش بود در برگشتن آن اسیر را ندیدم آرم آرام راه می آمدم  و  می ترسیدم  آب  از دستم  بیفتد  بعلت لرزشی که داشتم وقتی به بچه ها رسیدم کلاه به یکی دادم که نمی شناسم و گفتم بین خود تقسیم کنیدو زود کنار یکنفر چشمانم را بستم و از خستگی خوابم برد.  زود صبح شد، عراقیها گفتن زود بیاید بیرون من وقتی از خواب بلند شدم کنارم را نگاه کردم دیدم یکی از بچه ها هنوز دراز کشیده بود، و با لبخندی شیرین به سقف نگاه می کرد من گفتم بلند شو عراقیها دارند میایند، یالله برویم بیرون ، دیدم محلی به من نمی گذارد ، دوباره گفتم : و دستش را گرفتم ، که بلند کنم دیدم تمام بدنش خشک شده بود و فهمیدم  دیشب این سرباز امام الزمان با فرمانده محبوبش چه گفته که فقط لبخند زیبایش برای حسرت ما بجا مانده بود و این لبخند را برای نشانه دیدارش گذاشته بود، با دلی شکسته از سالن بزرگ بیرون آمدم.  تمام اسرا را در صحرا و آفتاب داغ تیرومرداد گذاشته بودند که از آنها فیلمبرداری کنند و تا ساعتها طول کشید در سومین روز اسارت بود وبچه ها بیاد لب تشنه امام حسین علیه السلام با صدای بلند یا حسین  یا حسین می گفتند عراقیها به هر کسی یا حسین می گفت : با پشت کلاه آهنی بر دهانش می زدند و دندان و دهن پر خونی می شد صحنه بدی بود، که بعثی ها درست کرده بودند، یاد چوب یزید افتادم که برلبان مطهر و مبارک سرور آزادگان امام حسین می زد . خدا لعنت کند تمام ظالمین جهان را  .

    امروز تاسوعای محرم  و روز ابوالفضل العباس بود و سالگرد ورود آزادگان هم بود دوست داشتم این خاطره که به هم مربوط هستند در یادها زنده کنم ان شالله فاطمه الزهرا علیه السلام از من قبول کند الهی آمین.

  • صالح کعبی
۲۲
مرداد

زندگی سیاسی امام حسین(ع) پیش از نهضت عاشورا/ امام ۱۰ سال به مقابله با حکومت  معاویه پرداختند · پایگاه خبری-تحلیلی مفتاح

بسم الله الرحمن الرحیم   وقتی خدا حضرت آدم را خلق کرد. و او

را انتخاب  کرد برای  سعادت بشر برگزید  ولی در مقابل خدا حضرت امام حسین علیه السلام را انتخاب کرد برای نجات امانتی که حضرت آدم برایش خلق شده بود ؛ که بوسیله یزید داشت از بین می رفت و آن امانت اسلام بودکه امام حسین جانش را برای آن داد . دوم / خدا به فرشتگان دستور داد به آدم که از خاک بود سجده کنند ما هم برای قبولی سجدمان خاک  را قبول کردیم و چه خاکی مقدس تر از خاک کربلا که برای خدا  انتخاب  کردیم.  ولی چرا امام حسین وارث حضرت نوح بوده چون حضرت نوح قوم خود را نفرین کرد و حضرت امام حسین وقتی حضرت قاسم یازده ساله را شهیدکردندمردم نامرد را نفرین کرد . اما کشتی حضرت نوح خدا پرستان را از غرق شدن نجات داد ؛ ولی امام حسین تا روز قیامت کشتی نجاتش  توبه کنندگان را سوار می کند و نجات می دهد.(سفینه النجاه) ولی چرا امام حسین علیه السلام وارث حضرت ابراهیم هست چون  حضرت ابراهیم  برای خدا عمل ذبح  اسماعیل را خواست انجام بدهدامتحانی بزرگی بود ولی امام حسین برای خدا  ذبح علی اکبر کرد و علی اکبر را یک و تنها در میان لشکر دشمن  فرستاد و خودش را هم برای خدا فدا کرد.ولی چرا امام حسین علیه السلام وارث حضرت موسی بود؟ دو نفرشان مهمان خانه خدا بودند یکی در کوه طور و یکی دیگر در حج بود دونفرشان جانشین خود را در قوم خود گذاشتند حضرت هارون و حضرت مسلم ابن عقیل  هر دو قوم ، 180 درجه عوض شدندبه عقب برگشتندو جانشینهای حضرت موسی و حضرت امام حسین را تهدید به مرگ کردند. ولی چرا امام حسین علیه السلام  وارث حضرت مسیح بود حضرت مسیح بیماران را شفا می دادو مردگان را زنده می کرد و قتی حضرت امام حسین را شهید کردندو سرمبارکش را روی نیزه بلند گذاشتند و در کوفه و شام می گرداندن زیدابن ارقم و چندنفر دیگر بالای پشت بام بودند که اسرا را ببینند وقتی سر امام حسین از مقابلشان گذشت با تعجب از سربریده امام حسین از دهان مبارکش تلاوت سوره کهف را شنیدند(ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا) زید گفت یا ابن رسول الله اصحاب کهف عجیب نبودند سر مبارکت که روی نیزاست قران می خواند عجیبست. بعداز شهادت امام حسین بود مردم بیدار شدن و انقلاب توابین و مختار بوجود آوردند و امام حسین مثل مسیح مردگان را زنده می کرد که سرنوشت خودشان را در دست بگیرند و زیر بار ظلم نروند.ولی چرا وارث حضرت محمد صلی الله علیه و سلم بود حضرت رسول مردم را از جهالت بت پرستی نجات داد حضرت امام حسین مردم را از جهالت و اسلام بنی امیه نجات داد پیامبر شکنجه و سختی کشید امام حسین تشنگی و شهادت عزیزان را دید امام حسین یکی از اهل بیت پیامبر بود امام حسین یکی از اهل حدیث کسا بود امام حسین یکی ازافراد مباهله همراه پیامبر بود؛ به فرموده پیامبر الحسین منی و انا من الحسین بود  (حسین از من هست و من از حسینم) یاثار الله فقط و فقط خدا می تواند انتقام خون  اینچنین فرد مقدسی را که وارث تمام پیامبران هست بگیرد

  • صالح کعبی
۰۵
مرداد

نکاتی درباره واقعه غدیر و ضرورت شناخت این روز - ایسنا

وقتی مراسم حج را بجا می آوریم خدای مهربان برای زحمتی که کشیدیم عید قرار داده همچنین هنگامی که ماه رمضان یک ماه روزه می گیریم آخر ماه خدا برای خوشحالی مردم باز هم برایمان عید قرار داده است . حج و روزه مدت کوتاهی هست که زود تمام می شود اما عیدغدیر مدت آن به اندازه تاریخ هست از حضرت آدم تا خاتم است ؛ قدم به قدم پیامبران با خون جگر و صبر به اندازه عقل بشریت ؛ دین اسلام را تکمیل کردند؛  وقتی به خاتم پیامبران رسید؛  در 23سال رسالت محمدی صله الله علیه وسلم به اوج تخصص دین رسیدیم. دیگر هدایت دین اسلام  بدون وحی ممکن بود که حرکت کند و این امانت که کامل گشته، بدست انسان کامل حمل گردد، تا روز قیامت احتیاج به تغییر ندارد و برای بشریت قانون اساسی هست که به وسیله انسانهای فرشته گونه به نام پیامبران این امانت را به ما رساندند.

یکی از مواردی که ذهنم را به خود مشغول کرده است، موضوع حکمت خداوند برای امتحان انسان هاست، بیایید آن را فاکتور بگیریم و در نظر بگیریم که اگر علی علیه السلام خلیفه می شد، چه می شد؟ اگر علی ولی میشد  چه  می شد؛  اگر امام بعداز امام ؛ خلافت پیامبر را ؛ با حکومت در دست داشتند چه می شد؛ شاید بتوان گفت بعداز 1400سال انسانهایی بروی زمین زندگی می کر دند، که عارفان و فلاسفه جهان آرزوی آمدنشان را در کتابهایشان نوشته اند مثل مدینه فاضله بود، که هر شهری در این دنیا داشتیم، در آن مردمانی با اخلاق پیامبر گونه در کوچه و خیابان می دیدیم ؛ یا امام الزمان ما آرزوی  دیدن حکومتت را داریم همانطور که پیامبران آرزوی آن را دارند.

به امید آن روز

  • صالح کعبی
۲۰
تیر

شهادت امام جواد (ع) تسلیت باد

امروز سالگرد شهادت فرزند کسی هست که هرسال به زیارت پدر گرامیش به مشهد می رویم ، امروز شهادت جوان 25 ساله ای هست که خلیفه عباسی تحمل ایستادگی او را نداشت و او را در جوانی مسموم کرد. امروز خورشیدی از آسمان  آل یاسین خاموش گشت ، امروز ستاره ای از آسمان آل طه سقوط کرد، امروز مادری فرزند جوانی را از دست داده که تمام شیعیان را با خود عزادار کرده» شهادت امام الجواد را به تمام مسلمانان تسلیت می گویم.

  • صالح کعبی
۱۲
تیر

معنی بسم الله الرحمن الرحیم + تفسیر ، خواص ، فضیلت و رازها

از بچگی به ما یاد دادند که وقتی غذا می خوریم باید بسم الله الرحمن الرحیم بگوییم و اگر از چیزی می ترسیم بنام خدا فراموشمان نشود، در کل هر کاری می خواهیم انجام بدهید باید نام خدا را بگوییم.

مگر این بسم الله الرحمن الرحیم چه دارویی هست که بدرد تمام دردها نسخه می شود و شفا پیدا می کنند این چه آب حیاطی هست که مرده را با آن زنده می کنند و آخر این چه اسلحه ای هست که جن با آن قدرتش از آن می ترسد، برای روشن کردن این مطلب مثالی از نوشته های  امام خمینی( ره)  بیاورم که فرموده اند  بسم الله الرحمن الرحیم که پروردگار در قران فرموده  با  بسم الله که مردم می گویند فرق می کند و هر بسم الله برای هر سوره، مختص آن  سوره هست و با دیگر بسم الله ها فرق می کند.

  بسم الله شمشیر دولبه ای هست که وقتی برسر بیمار می خوانی نام رحمانیت خدا تجلی می کند ولی هنگامی که می ترسیم، 19حرف بسم الله الرحمن الرحیم مثل 19فرشته نگهبان دور شخص تجلی گری می کنند و روی دیگر بسم الله نمایان می شود و به ما اطمینان  می دهد که نترسیم  (سوره مدثر آیه 30) 

   مجموع چند نقطه نوک مداد حرف الف را میسازد  و حروف کلمات را بوجود می آورند و کلمات آیات و آیات سورها و بعد تمام قرآن نوشته می شود، در حقیقت نقطه روح کلمات قرآن هست و در اقیانوس قرآن موج می زند در اینجاست که به این حقیقت می رسیم که تمام قرآن در سوره حمد هست و کل حمد در بسم الله هست و کل بسم الله در نقطه ب آن است این نقطه شاید به کوچکی یک اتم یا مولکول باشد. حالا تیزی این بسم الله را تصور کنید که برای شروع هرکاری باید گفته شود، از زمین و زمان جلوتر می رود و راه را می شکافد و موانع را برمی دارد و همراه نیت اشخاص، پیشاهنگ لشکر پیروز شما خواهد بود.

  • صالح کعبی